باشه بعداً انجام میدم . این جمله پرتکرارترین جملهای هستش که در طول روز به خودمون یا دیگران میگیم.
نکته این نیست که هر بار که کاری پیش اومد ما باید حتماً و حتماً همین الان انجامش بدیم والا دنیا به آخر میرسه. بلکه نکته اینه که این جمله رو باید در مورد کارهای غیرضروری که ربطی به اهداف ما ندارن بگیم.
در مورد کارهایی که به اهداف ما ربط دارن و باعث میشن که به خواستههای مالی و غیرمالیمون برسیم، نباید این چنین جملهای گفت. نباید کار اصلیمون رو ول کنیم و بریم بچسپیم به یه سری کار دیگه که نه ضروری هستن و نه لازم.
کارهایی رو که باعث وقت تلف شدن میشن و ما رو از اهدافمون دور میکنن رو با حرص و ولع بیشتری انجام میدیم ولی کارهای مهم زندگیمون رو با جمله «باشه بعداً انجام میدم» به زمانی در بینهایت حواله میکنیم.
باشه بعداً انجام میدم یعنی کدوم بعداً دقیقاً؟
خیلی از این باشه بعداً انجام میدم گفتنها یعنی هیچ وقت انجامش نمیدم.
قبل از اینکه بخوام نظر خودم رو در مورد ریشه این اخلاق بگم، میخوام این رو ازتون بپرسم که این کارهایی که رفتن تو فاز «بعداً انجام میدم» الان در چه حالی هستن؟ بعداً یعنی کی؟
چندتا کار انجام نشده رو به یه روز و یه لحظه نامعلوم حواله کردیم؟
عملگرا بودن مهمترین ویژگی آدمهای خیلی موفقو سرآمد جامعه ماست.
ما راجع به اهمالکاری و تنبلی دو تا مطلب نوشتیم. ولی الان میخوام راجع به یه نکته دیگه صحبت کنم.
چرا ما کارهای مهم زندگیمون رو به بعداً حواله میکنیم؟
بذارید اول تمام کارهای روزمره رو به ۴ گروه مهم و عمده تقسیم کنیم.
در این تقسیمبندی «لازم» یعنی هر کاری که به اهداف دراز مدت ما و ارتقاء زندگی شخصی، مالی، اجتماعی و … ما ربط داره. و «ضرروی» یعنی کارهایی که ربط مستقیم به بیولوژی ما داره، مثل غذا خوردن و یا کاری که به دقیقه ۹۰ رسیده، مثل درس خوندن شب امتحان.
در این تعریف، کارهای لازم کارهایی هستن که باید انجام بدیم تا به اهدافمون نزدیک بشیم. و کارهای ضرروی کارهایی هست که اگر انجام ندیم یه اتفاقی میافته. مثل غذا نخوردن یا سرویس بهداشتی نرفتن در مواقع ضرور.
حالا بعد از اینکه معنی لازم و ضروری رو روشن کردیم، میریم سراغ تقسیمبندی. کارهای روزمرهی ما به ۴ گروه اصلی قابل تقسیم هستن:
گروه اول: لازم ولی غیر ضروری
اینهای کارهایی هستن که مستقیم به اهداف و آینده ما ربط دارن ولی برای انجام اونها اونقد مهلت داریم که هنوز به مرحله اضطرار نرسیدن.
این کارها مهمترین کارهای زندگی ما هستن و با توجه به اینکه هم به اهداف ما ربط دارن و هم برای انجام اونها زمان کافی داریم، لذا اگر به درستی وقت بذاریم و اونها را به درستی انجام بدیم، منشاء موفقیت و خلاقیت ما میشن.
گروه دوم: هم لازم و هم ضروری
اینها کارهای دستهی اول هستن که شما اونقد گفتی باشه بعداً انجام میدم که الان دیگه به دقیقه نود رسیدی، مهلتی که داشتی داره تموم میشه و کار حالت اضطراری به خودش گرفته.
در این مرحله شما استرس زیادی رو تجربه میکنید. فرصت کار خلاقانه و عمیق رو ندارید. مجبورید کارهایی که مسئولیتش به گردن شماست رو ماستمالی کنید. در این مرحله نمیتونید کار عمیق و شایستهای انجام بدید.
در این حالت شما احساس بدی نسبت به خودتون و بقیه دارید. گاهی حتی ممکنه فرصت از دست بره و شما هیچ کاری نکنید. به همین راحتی با اهمالکاری و تنبلی خودتون، گور رویاهای خودتون رو کندید.
با توجه به فشار زیادی که تجربه میکنید فقط دنبال این هستید که هر چه سریعتر همه چی رو سرهمبندی کنید بره پی کارش. بنابراین شما نمیتونید کاری ارائه بدید که قابلیت رقابت با بقیه رو داشته باشه.
گروه سوم: کارهای نه لازم و نه ضروری
اینها کارهایی هستن که همه ما بهشون معتاد هستیم. این کارها نه به اهداف ما ربطی دارن و نه حالت ضرورت دارن. تمام! یعنی عملاً وقت تلف کن هستن.
مثلاً فوتبال نگاه کردن، بودن توی شبکههای اجتماعی، بیرونگردی و کافهنشینی و …
الیته اگر شما روزی ۶ تا ۸ ساعت و شاید مثل بعضیها روزی ده ساعت روی ایدهها و برنامههای خودتون کار میکنید. در اینصورت انجام این کارها در ساعات استراحت و فراغت از کار و مطالعه، هیچ مشکلی نداره.
مثلا بعد از یک روز کاری پر تلاش و کوشش، رفتن و با دوستانی نازنین در کافهای نشتن و قهوهای چیزی نوشیدن و صحبتهای مثبت زدن دقیقاً لازم لازم است.
ولی اگر تا ۱۲ ظهر خواب بودهاید و هیچ کار مثبتی روی ایدهها و اهداف خودتان نکردهاید.
اگر آخرین کتابی که خواندهاید، آن هم ناضقص و نصفه – نیمه لااقل سه ماه پیش بوده، تو یه بعد از ظهر که حال و حوصله خوبی نداری بری یه جا با دوستای شکستهخوردهتر از خودت پاتوق کنی و راجع به سیاست و فلسفه و هدایت و نیچه و همه چی نظر حق به جانب و از سر توهم بدی، فکر کردی خیلی روشنفکری؟ در این صورت باید سیگارت رو خاموش کنی و پاشی بری بیرون دنبال یه کار اساسی بگردی برای رسیدن به اهدافت.
با حرف مفت زدن و دور هم جمع شدن و جوش فوتبال و والیبال رو زدن کسی به جای نرسیده که من و تو بخواهیم برسیم.
فوتبال و والیبال و سینما و … در حال انجام کارهای خودشون هستن. صنعتهای میلیادر دلاری که افرادی از قِبل اونها به ثروتهای آنچنانی رسیدن، جوش زدن و وقت تلف کردن و فحش دادن و فحش شنیدنش مونده برای من و شما.
سریال ۱۰ فصلی و فیلم سینمای بعد فیلم سنمایی که چی؟
میخوایه زبان یادبگیری. خوب در این صورت هم باید روزی سه ساعت مطالعه داشته باشی و بعدش فقط یه فیلم در روز نگاه کنی. اون هم اصولی. بقیه روز رو چه کار میکنی؟
بنابراین همونطور که میبینی ما دقیقاً همون کاری رو نباید انجام بدیم، درش غرق میشیم و کاری که باید روش وقت بذاریم رو بلای «باشه بعداً انجام میدهم» رو سرش میآریم.
گروه چهارم: کارهای غیرلازم ولی ضروری
این گروه خود به خود تو زندگی ما هستن. مثل رفتن به سرویس. اینها غیرلازمند. یعنی ربطی به اهداف ما ندارن ولی خوب اگه میتونی انجام نده!!
این گروه اساساً گروه رفتارهایی هستن که مربوط به بیولوژی و زندگی فردی و اجتماعی ما هستن. این کارها خود به خود در برنامه روزانه هستن و وقت زیادی هم نمیگیرن.
حالا میرسیم به اصل مطلب: چرا میگیم باشه بعداً انجام میدم؟
همین مطلب خودش موضوع یه مقاله است که دلایل این کار چیه. قبل از این که به اون موضوع به طور جداگانه بپردازیم و دلایلش رو مفصل بررسی کنیم، بیایید همین جا به اصلیترین و اساسیترین دلیل این مسأله بپردازیم.
یه چیزی هست که من اسمش رو گذاشتم «تنبلی بازدارنده» که ما رو از انجام کارها بازمیداره. اگر مقاله اهمالکاری رو خونده باشید، در اونجا راجع به رابطه اهمالکاری و کمالگرایی پرداختیم.
وقتی فرد دچار کمالگرایی باشه معمولاً از انجام کارها ابا داره. چون نمیخواد کاری رو نصفه و نیمه انجام بده.
مگر میشه شما کاری رو شروع کنید، و از اولین گام همه چیز کامل و بی ایراد باشه؟
همچنین چیزی امکان نداره. افراد موفق به جای ایدهآلیست باشن، آدمهای عملگرایی هستن. شما فکر میکنی که سایت آمازون، شرکت مایکروسافت، فیسبوک، توئیتر، شرکتهای اپل، ایسوس، سامسونگ، ال جی و … و همه و همه وقتی شورع به کار کردن همین قدر کامل و درست و حسابی بودن؟ به نظر شما منطقیتر نیست که بپذیریم اینها کار رو شروع کردن و در طی مسید یادگرفتن و مرتب خودشون رو تکامل دادن. تا رسیدن به اینجا. تازه همین امروز هم من و شما فکر میکنیم که اینها کامل و بی ایراد هستن، اگر برید تو خود این شرکتها و در جریان ریز کارهای اونها قرار بگیرید، میبینید که نه بابا! هزاران بحث و گفتگو با هم دارن. همهاش دارن رو یه مسأله کار میکنن.
راز موفقیت همینه که باید هر روز یک اقدام هر چقدر کوچک برای بهتر شدن انجام بدی.
از کمالگرایی که بگذریم. میرسیم به نوعی ترس.
ترس از اشتباه انجام دادن. «من که بلد نیستم». هیشکی هیچی رو از روز اول بلد نیست. بعضیها به آغوش ترسهای خودشون میرن و آدرنالین و استرس رو تبدیل میکنن به سوخت موتور محرکه. اونقد با شجاعت با ترسهای خودشون رو به رو میشن که بالاخره مثل یه بوکسور حرفهای ناتوانی، نادانی، ترس و .. همه رو شکست میدن.
آنکه موفق به جابهجا کردن کوهها شد، ابتدا از جمعآوری سنگریزهها شروع کرد.
باید این ترس بازدارنده رو کنار گذاشت. باید اون تنبلی بازدارنده رو کنار گذاشت.
راز خیلی سادهای داره. در همون حال که انرژی نداری. در همون حال که خسته و ناامید و شکسته هستی. در همون اوج ناامیدی و نادانی شروع به کار کن.
سرگرم کار شو. خودت رو متعهد به کار کن و روزی رو لااقل یه کار مهم برای رسیدن به اهدافت انجام بده.
برای انجام پایاننامهات لازم نیست روزی یک کتاب بخونی، روزی بیست صفحه بخون. در سال میشه ۷۰۰۰ صفحه!
برای یادگیری زبان روزی یک لغت یادنگیر، روزی فقط یه مکالمه (شاید این منبع برای شما خوب باشه) یادبگیر. هم لغتت خوب میشه. هم قدرت صحبت کردن و شنیدنت و هم در یک سال بالای ۳۵۰ تا مکالمه یادگرفتی. اگر هر مکالمه ۲۰ تا لغت جدید هم که داشته باشه بالای ۷۰۰۰ تا لغت جدید یادگرفتی با جمله بندی درست و تلفظ درست. و تمام.
برای تناسب اندامت لازم نیست بری باشگاه ثبت نام کنی و برنامه غذایی عجیب غریب داشته باشی. حالا فعلاً از روزی نیم ساعت دویدن شروع کن و یه مقدار کمتر پرخوری کن.
برای یادگیری هر چیزی، برای انجام هر پروژهای، برایهر موفقیت فرهنگی، ادبی، علمی، صنعتی و تجاری و … فقط لازمه روزی یه کار مفید انجام بدی.
خودت رو متعهد کن که در ساعت مشخصی شروع به کار کنی و تا اون یه کار مفید رو انجام ندادی به کار دیگهای نپردازی.
اینقدر این کار رو بکن تا تمام سیستم بدنت با این مدل هماهنگ بشه. بعداً همین روزی یه کار برات لذت بخش میشه و به جای اینکه یه کار انجام بدی، دوست داری چندتا کار مهم انجام بدی.
یه روز میرسه که روزی ۵ تا مکالمه کار میکنی، روزی ۱۰۰ صفحه میخونی. روزی ۴۵ دقیقه میدوی، و نیم ساعت هم بدنسازی کار میکنی و …
روزی میرسه که اون بیانرژی بودن اولیه رو برای این کارها دیگه نداری و برعکس همهاش میخواهی کارهای دیگه رو به روزگار «باشه بعداً انجام میدم» بندازی.
این تنبلی و بیانرژی تو اول هر کاری طبیعیه. منتظر نباش که یه روز بیاد که تو انرژی لازم رو داشته باشی. اون روز هیچ وقت نمیاد.
فقط شروع کن. انرژی، تمرکز، خلاقیت و همه و همه اتفاقهای خوب از پس کار خودشون میان. تو برو.
بذار یه چیزی بگم و نوشته رو تموم کنم.
دیدین که تا وقتی که توی کوچه منتظر بچههای کوچیک باشین، اونها همونجوری جایی که ایستادن وقت شما رو تلف میکنن و شما هر چی صداشون میکنین که بیا! اون بیشتر سرش گرم خودش میشه؛ ولی وقتی راه میافتی میری، اونها دنبالتون میدون تا به شما برسن؟
همه این صحنه رو دیدن! ولی درس مهم اینه. منتظر فرصتها نباشین. منتظر خلاقیت نباشین. منتظر شانس نباشین. منتظر انرژی نباشین.
راه بیفتین، اونها از ترس اینکه شما رو از دست بدن دنبال شما میآن.
صحبت آخر
اگر دوست داری همیشه اولین نفری باشی که از مطالب این وبلاگ مطلع میشی، لطفاً ایمیل خودت رو اینجا وارد کن:
فوق العاده بود بینهایت متشکرم
سلامت باشید
سلام
ممنون از مقاله خوبتون واقعا می تونم بگم چکیده و عصاره ی وجودی چندین کتاب چند صد صفحه ای رو خیلی قشنگ گنجونده بودین تو این مقاله
دوست عزیز شما خیلی لطف دارید. خوشحالم که برای شما مفید بوده.
سلام ممنون از مقاله خوبتون
فکر کنم عنوان گروه اولو اشتباه نوشتین
موفق و پایدار باشین
ممنون از شما دوست عزیز.
بله اصلاح میشه