اهمالکاری یا به تعویق انداختن کارها چیزی نیست مگر همان امروز و فردا کردن در انجام کارها.
این امروز و فردا کردنها معمولاً با گفتن جملاتی مانند «باشه بعداً انجام میدم»، «از شنبه شروع میکنم»، «حالا باشه بعداً انجام میدهم» و … همراه است.
قبل از اینکه به تعریف دقیق این کلمه بپردازم و بگویم چه باید کرد، میخواهم چند نکته را برشمرم تا یادمان باشد که همۀ ما باید به درمان اهمالکاری بپردازیم:
- اهمالکاری تقریباً اصلیترین دلایل «هرگز به موفقیت نرسیدن» خیلی از ماست.
- ما فکر میکنیم اهمالکاری باعث میشود کاری را یک هفته یا نهایت یکی دو ماه به تعویق بیندازیم، در صورتی که خیلی از کارهایی که قرار بوده انجام دهیم الان چند سال که به تعویق انداختهایم.
- تجربه به تعویق انداختن کارها چیز غریبی نیست. همۀ دچار آن هستیم.
همه میدانیم که اگر دچار اهمالکاری نباشیم، در زندگی موفقیتهای زیادی به دست میآوریم. اما چرا با وجود اینکه میدانیم تعلل کردن در کارها ضررهای زیادی برای ما دارد نمیتوانیم بر آن فائق آییم؟
وقتی میخواهیم کاری را از شنبه شروع کنیم، آن را هرگز شروع نمیکنیم.
در ادامۀ مقاله به انواع تعلل، ریشههای آن و همچنین راههای درمان آن میپردازم.
اهمالکاری، تعلل یا به تعویق انداختن، کدام درست است و تعریف آن چیست؟
اهمالکاری ترجمهی کلمهی انگلیسی procrastination است. وقتی به فرهنگ لغتهای انگلیسی و یا سایتی مانند ویکیپدیا نگاه میاندازیم، چیزی مانند این به عنوان تعریف اهمالکاری ارائه شده است:
Procrastination is the avoidance of doing a task that needs to be accomplished by a certain deadline.
ترجمه دقیق و کلمه به کلمه این تعریف علمی اینگونه میشود:
Procrastination ممانعت از انجام عملی است که لازم است قبل از یک مهلت زمانی دقیق کامل شود.
در فرهنگ لغت کمبریج تعریف کمی متفاوت است:
Procrastination: to keep delaying something that must be done, often because it is unpleasant or boring
Procrastination ممانعت از انجام عملی است که لازم است انجام شود به این دلیل که خستهکننده یا ناخوشایند است.
هر سه کلمهی اهمالکاری، به تعویق انداختن و تعلل در فرهنگ فارسی امروز مترادف محسوب میشوند، اما من به شخصه به تعویق انداختن را خیلی بهتر و رساتر میدانم. پس تعریفی که من در اینجا ارائه میدهم این است:
به تعویق انداختن کارها یعنی ممانعت از انجام عملی مهم و دارای مهلت زمانی به این دلیل که خستهکننده یا ناخوشایند است.
حالا اینگونه به قضیه نگاه میکنیم: چرا باید عملی برای ما ناخوشایند باشد؟ اگر جواب این سؤال را بیابیم، ریشههای اهمالکاری را یافتهایم.
شناسایی الگوی حاکم بر به تعویق انداختن کارها
اگر به فعالیتهایی که در طی مثلاً یک سال گذشته داشتهایم، نظری بیافکنیم، خواهیم دید ما همه آنها را به تعویق نینداختهایم. بلکه بعضی از فعالیتها را به تعویق میاندازیم و بعضی را با اشتیاق انجام میدهیم.
اگر به دستاوردهای مثبت زندگی خود توجه داشته باشیم، خواهیم دید کارهایی که به نتیجه رساندهایم و از آنها نتایج خوبی گرفتهایم هیچ کدام از آنها را هیچ روز شنبهای شروع نکردهایم. بلکه حتی آنها را هیچ روز خاص دیگری هم شروع نکردهایم.
موفقیتهای ما در زندگی نتیجهی فعالیتهایی بودهاند که در همان لحظه که به فکرمان خطور کرده است، درصدی از آنها را آغاز کردهایم. به جای اهمالکاری و حواله دادن به شنبه، آنها را در یک روز معمولی و در یک ساعت معمولی شروع کردهایم. در طی روزهای بعد، روند کار را گسترش دادهایم. و سرانجام بعد از چند وقت تلاش و مداومت در کار، در یک روز معمولی آنها را به بار نشاندهایم.
بنابراین برای غلبه بر اهمالکاری شاید بهتر باشد ابتدا الگوهای اهمالکاری خود را بشناسیم. برای این کار این سؤالها را از خود میپرسیم:
یک) چه فعالیتی را به تعویق میاندازیم؟
ما همهی کارهای روزمره را به تعویق نمیاندازیم. بعضی را به موقع انجام میدهیم. بعضی را حتی با اشتیاق و پیگیری خاصی به سرانجام میرسانیم. و فقط بعضی از فعالیتهای ماست که دچار این سرنوشت میشوند.
بنابراین لازم است ابتدا این را روشن کنیم که چه فعالیتهایی را به تعویق میاندازیم.
دو) چگونه آن را به تعویق میاندازید؟
نوع به تعویق انداختن هم مهم است. گاهی فعالتی را با نیت «باشه فردا انجام میدم» یا «باشه از این شنبه شروع میکنم» به تعویق میاندازیم. و گاهی عملی را با این نیت که «حالا باشه بعداً انجام میدم» به بعد موکول میکنیم.
فرق این دو حالت در این است که یکی را به زمان مشخصی در آینده موکول کرده ولی دیگری را به زمانی کاملاً نامشخص و مبهم در آینده حواله میکنیم.
سه) در عوض چه کاری انجام میدهید؟
به جای کاری که باید انجام میشد و ما با اهمالکاری آن را فروگذار کردیم، به چه فعالیتی مشغول میشویم؟ گشت و گذار در شبکههای اجتماعی؟ بیرون رفتن؟ به کسی زنگ زدن، پرداختن به کاری دیگر مانند اینکه به جای خواندن درسی که چند روز بعد امتحانش را داریم به مرور مقالهای بپردازیم که مهلت ارائه آن دو ماه بعد است؟
منظورم این است که کاری که جایگزین شده از اساس کاری پرت و بیهوده است یا صرفاً تغییر اولویت در انجام کارها است.
چهار) چرا این اهمالکاری را انجام میدهید؟
همانطور که در بخش قبل گفتم ما گاهی کاری که از اساس بیهوده است را به جای کار مهمی قرار میدهیم. ولی گاهی هم هست که کار مهمی را به جای کار خیلی مهمتری قرار میدهیم. بنابراین برای اهمالکاری دلایلی هست.
چند خط بالاتر خواندید که تجربه نشان میدهد هر کدام از ما کارهای بخصوصی را به تعویق میانداریم.
۱۰ دلیل مهم برای اهمالکاری
از دلایل مهم اهمالکاری میتوان موارد زیر را برشمرد:
- کمالگرایی
- ترس
- منع اهمالکاری قبلی
- سنگ بزرگ
- تنبلی
- عدم رضایت از زندگی
- افسردگی، اضطراب دائم و چیزهایی مانند این
- تخمین غلط از آینده (فریب عاطفی)
- خودکارآمدی پایین
- نبود چالش مهم در ازای خروجی آن کار
حالا به تفصیل به بررسی هر کدام پرداخته و برای هر کدام یک «چه باید کرد» هم ارائه میدهیم.
یک) کمالگرایی
مسمومیت به کمالگرایی دلیل اصلی اهمالکاری است. پژوهشها نشان میدهند که بین کمالگرایی و اهمالکاری یک رابطه معنادار وجود دارد. (منبع: تبیین اهمالکاری تحصیلی بر اساس صفات شخصیتی …)
نمیشود مقالهای در این زمینه خواند که نویسنده اشارهی جدی به کمالگرایی به عنوان عامل اصلی در اهمالکاری نکرده باشد.
بنابراین شاید لازم باشد ابتدا کمالگرایی را شناخته و آن را مداوا کنیم.
کمالگرایی را میتوان اینگونه تعریف کرد: وضع استانداردهای بالا برای انجام کاری و به طور همزمان، داشتن این انتظار که تمام این استانداردها به طور دفعی و در اولین مرحله انجام کاری یا حصولی چیزی تأمین شوند.
کمالگرایی یعنی تفکر صفر و صد: دوست داریم هر چیزی در منتهی درجهی کمال خود رخ دهد یا اینکه اگر حتی یک درصد از کمال غایی به دور است، اصلاً انجام نشود.
از این منظر فرد کمالگرا به این خاطر دست به عمل نمیزند و انجام کارهای خود را به تعویق میاندازد چون که میبیند ممکن است بعضی استانداردهای او حاصل نشوند.
وضع استانداردهای بالا ممکن است به چند دلیل رخ دهد:
- فرد باهوشتر قدرت تجسم بهتری نسبت به دیگران دارد و خیلی زود تمام حالتهای قابل تصور را در ذهن مجسم میکند و لذا استانداردهای او فاکتورهای بیشتری نسبت به فرد دیگری دارد.
- سرزنش اطرافیان باعث میشود فرد برای فرار از سرزنش، انتظار داشته باشد انجام هر عملی بینقص باشد. فرد سرزنشگر خود یک کمالگرای بیمنطق است که هزار نقطه مثبت کار کسی را به یک نقطه منفی میفروشد. روحیه عیبجویی و سرزنش کنندگی در افراد یک جامعه میتواند افراد را به سمت کمالگرایی پیش ببرد. در این حالت شما دوست دارید آنقدر کاری را به طور کامل و بیعیب و نقص انجام دهید که دهان همهی عیبجوها را ببندید.
- جامعهای که روحیهی برتریطلبی بر آن حاکم باشد افراد کمالگرا تربیت میکند. برتری طلبی توأم با یک دوگانه تحقیر و تأیید است. یا تأیید میشوی یا تحقیر میشوی. برای رفع نیاز به تأییدطلبی، فردی کمالگرا میشوی چون میخواهی آنقدر کاری را کامل انجام دهی که کسی جلوتر از تو نباشد.
ما گاهی به خاطر کمالگرایی خود، انجام کاری را خیلی خاص و بزرگ میپنداریم. فکر میکنیم برای انجام آنها نیاز به مهارت، آمادگی و شرایط خیلی خاصی داریم. فکر میکنیم باید ابتدا به ساکن آن مقدمات را فراهم کنیم. این فعالیتها، فعالیتهایی که هرگز نه شروع میشوند و نه به بار مینشینند. چون:
«الان آن شرایط را ندارم! هنوز آمادگیاش ندارم! مقدمات آن را فراهم نکردهام و …»
کمالگرایی برعکس اسم خوب و فریبندهی خود، اصلاً ویژگی خوبی نیست. آن را با نمیدانم مثلاً تمایل به رشد و تعالی و چه و چه اشتباه نگیرید. امورات زندگی بشر هیچگاه صددرصدی نیستند، لذا کمالگراها میمانند با حجم عظیمی کار عقب افتاده و رؤیاهای برباد رفته.
چه باید کرد؟
تا عاقل دنبال پل میگشت، دیوانه از رود گذشت
کار را به گامهای کوچک تقسیم کنید
اولین قدم مهم برای مقابله با کمالگرایی این است که کارها را در ذهن خود بزرگ نکنیم. برعکس آن را روی کاغذ نوشته و سپس آن را به اجزاء کوچکتر تقسیم کنیم. هر جزء هم به گامهای ریزتر. سپس از هر جایی که هستیم، هر روز، قدمی در جهت رسیدن به هدف خود برداریم.
به قول ست گودین ما هیچ وقت بهترین نداریم، ما فقط کارهای در حال بهتر شدن داریم.
حرف دیگران را وقعی ننهید
یکی از راهکارهایی که میتوانید به کار ببندید این است که به حرف دیگران بهایی ندهید. همچنین یک تکه کاغذ بردارید و کارهایی که میخواهید انجام دهید. چیزهایی که در زندگی به دست آورید و هدفهای بلند و بالایی را که برای خود در نظر گرفتهاید را روی کاغذ بنویسید.
بعد رو به روی هر کدام بنویسید که چرا میخواهید آن هدفها را به دست آورید. اگر چیزی را برای حرف مردم، مقایسه خود با دیگران، برتری طلبی، ترس از سرزنش و چیزهایی مانند این میخواهید، وی آن خط بکشید. سپس فقط هدفهایی را در لیست نگه دارید مال خود شماست و از جایی به شما تحمیل نشده است. چیزی که علاقه خود شماست. و بعد مطابق بند قبلی کار را به اجزاء کوچکتر تقسیم کرده و آن را انجام دهید.
این کار میتواند شما را از فشار بار روانی زیادی حاصل از سرزنش، تحقیر و مقایسهگری نجات دهد و راه را بر کمالگرایی، ایدهآلیسم عدم عملگرایی ببندد. متعاقب آن اهمالکاری شما هم به نوبهی خود کاهش مییابد.
واقعگرایی درمانی برای کمالگرایی
در مقابل کمالگرایی، واقعگرایی را داریم. فرض کنید که میخواهید زبان فرانسه بیاموزید. یک فرد کمال گرا چه خواهد گفت؟
«در اطراف ما آموزشگاه زبان فرانسه موجود نیست. معلم خصوصی هم نمیشناسم. به اضافهی اینکه هزینه کلاس خصوصی خیلی زیاد است. اگر بخواهم از روی کتابهای موجود در بازار هم کار کنم که خوب من نه تلفظ کلمات را بلدم و نه گرامر را! الان با این وضعیت شدنی نیست که بخواهم زبان فرانسه بیاموزم. پس بگذار سر فرصت مناسب که شرایط یادگیری فراهم باشد، الان فقط وقتم هدر داده خواهد شد.»
ولی فرد واقعگرا در همین شرایط یکسان، اهمالکاری را کنار میگذارد و با خود میگوید:
«تا بخواهم معلم و آموزشگاه خوب بیابم ممکن است چندماهی بگذرد. لذا بهتر است جستجویی در اینترنت انجام دهم. یا سری به چند کتاب فروشی بزنم. کتابخانهی دانشگاه هم هست. راستی گفتم دانشگاه؛ استاد فلانی در فرانسه درس خوانده است از او هم راهنمایی بگیرم و …»
بعد از جستجو در گوگل و بررسی سایتهای مختلف، بالاخره تصمیم میگیرد از روی همان سایتها گرامر زبان فرانسه را بیاموزد. فایلهای صوتی را هم دانلود کرده و گام به گام و در روندی سه ماهه خود را به سطحی میرساند که بتواند خیلی از جملات عادی را بگوید. چندماه بعد که وقتش خالی شد به شمارهای که استادش به او داده زنگی میزند و سری به آن آموزشگاه میزند. حداقلش این است که سطح اولیه را آموخته است. به جای اینکه از سطح مقدماتی شروع کند میتواند وارد سطح متوسط شود.
فردی که به کم قانع بود و روزی یک لغت یادگرفتن و هفتهای چهارصفحه گرامر آموختن را خوب میدانست؛ بعد از سه ماه در کلاس متوسط ثبتنام کرد. شش ماه بعدترش هم خود را به سطح خیلی خوبی از زبان فرانسه رساند. ولی فردی که در تفکر صفر و صد اسیر افتاده بود همچنان منتظر است که آموزشگاه خوب و معلم خوب و شرایط خوب و حال خوب و … در حالت متعالی به طور همزمان رخ بدهند تا ایشان افتخار داده و آموزش زبان فرانسه را آغاز کند. کمالگرایی یکی از دلایل اصلی اهمالکاری است. برای غلبه بر آن ابتدا باید بر کمالگرایی غلبه کرد.
لحظهی طلایی الان است. زندگی مانند یک ریسمان در هم پیچیده است که تا بخواهی سر ریسمان را پیدا کنی؛ عمرت تمام میشود. از همان جایی که طناب را در دست داری شروع کن به حلقه کردن آن.
در همین زمینه
دو) اهمالکاری و ترس: از غار بیرون بیا
یکی دیگر از دلایل اهمالکاری ترس است. ترس از ناشناختهها. ترس از نادانستهها.
مثال یک) فرض کنیم که میخواهیم از شهر الف به شهر ب برویم. آیا شده است که به جاده نزنیم به این دلیل که از اینجا که هستیم شهر ب را نمیبینیم. آیا لازم است در همان حالی که در شهر الف هستیم، تمام طول جاده و بلکه شهر ب را هم ببینیم؟
هرگز این حرف را به عنوان یک منطق نمیپذیریم. اما در دیگر امورات زندگی بارها همین منطق را به عنوان بهانهی خوبی برای شروع نکردن کارها استفاده کردهایم. ترس از نادانستهها و ناشناختهها ما را به عقب هل میدهد. ما با چیزهای ناآشنا راحت نیستیم.
مثال دو) فرض کنیم که میخواهیم در جمعی صحبت کنیم.اگر هیچ کدام از افراد جمع را نشناسیم این کار برای ما به مراتب سختتر از حالتی است که آدمهای آن جمع را یک به یک بشناسیم.
بعد از مدتی زندگی در یک محله به تمام ارکان آنجا عادت میکنیم. همیشه به فروشگاه خاصی میرویم. و به همین ترتیب برای خود یک دایره آشنایی درست میکنیم که هر چیزی بیرون از آن دایرهی آشنایی، ترسناک به نظر میرسد. بعضیها آنقدر به این حس بها میدهند که ممکن است تمام عمر در دایرهای کوچکی از آدمها، معلومات و مهارتها و … گیر بیفتند. و بعضیها برعکس. ممکن است مرتب با مرزهای این دایره بجنگند، اجازه بدهند تا آدرنالین در آنها ترشح شود. به شهرهای زیادی سفر کنند. با آدمهای ناشناس به گفت و گو بپردازند. به فروشگاهای مختلفی بروند. به قسمتهای مختلف شهر بروند. کتابهایی که تا حالا نخواندهاند را بخوانند. کارهایی که تا حالا نکردهاند را بکنند و مرتب این دایره را بزرگتر و بزرگتر کنند. به نظر شما کدام موفقتر خواهند بود؟
چه باید کرد؟
وقتی ماشین را به جادهی مهآلود میاندازیم، هر بار چراغهای مهشکن مسافتی در حدود دو متر را روشن میکنند و ما به پیش میرویم. لازم است که دقت کنیم و با سرعت مناسب برانیم. ولی به پیش میرویم و توقف نداریم. چراغهای ماشین دو متر به دو متر پیش پای ما را روشن میکنند و ما به پیش میرویم. با همین رویکردِ هر بار دو متر،کل مسافت بین شهر الف و ب را طی میکنیم و به مقصد میرسیم.
از ناشناخته و نادانسته نترسیم.
خلاصهی زندگی بشر بر روی کرهی زمین مبارزه با همین ناشناختهها و نادانستهها است. اگر اجازه نمیدادیم که این ترس بر ما غلبه کند الان همه توی غار زندگی میکردیم و خبری از هیچ کدام از این تکنولوژیها و دستآوردهای فکری بشری نبود.
جرأت کنیم بیرون از مرزهای دایرهی خود قدم بگذاریم و وارد دنیای ناشناختهها شویم.
در مثال یادگیری زبان فرانسه، اگر به کتابخانهای که تا حالا نرفتهایم نرویم، آن کتابی که به ما کمک خواهد کرد را نخواهیم یافت. اگر در گوگل به جستجو نپردازیم و تا صفحه ۵ و ۶ آن پیش نرویم. سایتهای ۶ صفحه را یک بار با دقت مرور نکنیم، آن سایت خاص که محتویات عالی دارد را کشف نخواهیم کرد. اگر در گروههای مختلف که در اینترنت هستند وارد نشویم و .. اگر و اگر و اگر هیچ کاری نکنیم. بترسیم که بپرسیم، بترسیم که کتاب را باز کنیم. بترسیم که فایل صوتی را اجرا کرده و با صدای بلند همان جملات را تکرار کنیم. اگر بترسیم که فایل ورد را باز کرده و نخستین جملات خود را به فرانسه بنویسیم. اگر بترسیم که یک وبلاگ به زبان فرانسه راه اندازی کنیم و حتی اگر شده روزی یک جمله در آن بنویسیم. در جستجوی وبلاگ های زبان فرانسه نباشیم. فیلمهای زبان فرانسه را بدون زیرنویس نبینیم. سایتها و کتابها و متنهایی که به زبان فرانسه هستند را نخوانیم. در این صورت ما هیچ گاه زبان فرانسه را نخواهیم آموخت.
اگر بر ترس خود غلبه کرده و قدم در راه بگذاریم، همه راه حلها هم در پی، یکی بعد از دیگری نمایان خواهند شد.
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
عطار » مختارنامه » باب هژدهم: در همّت بلند داشتن و در کار تمام بودن
سه) منع اهمالکاری قبلی
گاهی عملی را به این دلیل به تعویق میندازیم چون که پیشنیاز به انجام رساندن آن عمل را پیشاپیش به بعد موکول کردهایم. مثال خیلی ساده زیر را در نظر بگیرید:
- عمل یک: حفظ آراستگی ظاهری
- اهمالکاری یک: به تعویق انداختن عمل یک.
- عمل دو: یک قرار شغلی یا عاطفی مهم
- اهمالکاری دو: به تعویق انداختن این قرار.
چهار) اهمالکاری و سنگ بزرگ
شنیدهاید که میگویند سنگ بزرگ نشانهی نزدن است؟
برای سنگ بزرگ برداشتن این مثال را میزنم. فرض کنید که میخواهید پایاننامهی خود را بنویسید. اگر با خود قرار کنید که روزی روی یک بخش کوچک کار کنید، در این صورت با صرف روی دو یا سه ساعت میتوانید کار آن بخش را تمام کنید و سپس ادامهی کار را به روز دیگر واگذار کنید.
در اینصورت کار برای شما خوشایند و سبک است. و لذا روز به روز برای انجام آن اشتیاق بیشتری از خود نشان میدهید.
حالا حالتی را در نظر بگیرید که میخواهید روزی یک فصل از پایاننامهی خود را کار کنید. در اینصورت خواهید یافت که باید روزی ۵ یا ۶ بخش را کار کنید. که در بهترین حالت یعنی روزی ده ساعت کار کردن.
در این حالت هم انتخاب فرد اهمالکاری خواهد بود.
مثال بارز دیگر، دانشاموزانی هستند که دوست دارند زبان انگلیسی یادبگیریند. برنامهریزی این افراد معمولاً اینطوری است: «روزی ۵ صفحه از این کتاب را میخوانم» یا چیزی مانند این.
مثال بارز دیگر کنکوریها هستند. دوست دارند روزی ۱۰ ساعت درس بخوانند.
نتیجه همیشه این است که بعد از سه ماه، حتی ده درصد برنامهی ذهنی خود را پیاده نکردهاند.
چه باید کرد؟
هر چه کار را در مدت زمان طولانیتر ولی به صورت تقسیم شده به قطعات کوچکتر انجام بدهید، خوشایندتر خواهد بود. هرگز نخواهید یک شبه ره صد ساله را طی کنید.
در مسابقه خرگوش و لاکپشت چه کسی برنده بود؟ یا آنطور که گفتهاند:
رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود،
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.
اگر روزی یک صفحه از کتابی را بخوانید در سه ماه، ۹۰ صفحه از آن کتاب را خواندهاید. طبیعتاً خواندن ۹۰ صفحه از یک کتاب بهتر از خواندن «هیچ» صفحه از کتاب است.
در همین زمینه
دلیل خیلی از امروز و فردا کردنها همین برنامهریزی پر و پیمان است. کار را سبک شروع کنید و سبک پیش ببرید. ولی مطمئن باشید که همیشه یک حرکت رو به جلو دارید.
پنج) اهمالکاری و تنبلی: تنبل نرو به سایه، سایه خودش میآید.
اکثر ما اهمالکاری را همان تنبلی میدانیم. در صورتی که با هم تفاوت دارند.
تنبلی یعنی انجام ندادن هر کاری با مهلت زمانی یا بی مهلت زمانی. چه انجام دادن آن کار خوشایند باشد چه نباشد. فرد تنبل هیچ کاری را انجام نمیدهد.
اهمالکاری در مقابل، همانطور که گفتیم شامل به تعویق انداختن بعضی کارها است که انجام آنها برای ام بنا به دلایلی ناخوشایند است و مهلت زمانی دارند.
حالا با کمی تأمل درمییابیم که فرد تنبل به دلیل همان تنبلی خود اهمالکاری هم میکند.
ولی فرد اهمالکار ممکن است اصلاً فرد تنبلی نباشد. و بلکه فقط بعضی کارها را به تعویق بیندازد.
تنبلی به نوعی، گرایش طبیعی همهی ماست. تمایل داریم انرژی کمتری مصرف کنیم. هر چه که برای ما سخت باشد و انجام آن مستلزم صرف انرژی، از آن گریزانیم. برای همین است که از دویدن و ورزش کردن گریزانیم ولی ممکن است روزی ده ساعت به صفحه لپ تاپ زل بزنیم و صفحه یک شبکه اجتماعی را اسکرول کنیم.
چه باید کرد؟
بزرگی در جایی گفته است: انسان موجوی است که عادت میکند. انجام دادن عملی که به آن عادت کردهایم انرژی کمتری از ما خواهد گرفت. انجام کارهایی که برای ما تبدیل به عادت شدهاند لذت بخشتر هم هستند. بر همین مبنا باید به عادت سازی روی آورد. برای ایجاد عادت جدید، لازم است مدتی در مقابل تمایل ذهن به تنبلی بایستیم.
مثال: خواندن کتابی که مدتهاست روی میز کار ماست.
ساعتی مشخص و جایی مشخص از روز را تعیین کنیم. آن کتاب را برداریم و شروع کنیم به خواندن.
یادمان باشد قرار است مدتی عادت سازی کنیم. لذا تفکر صفر و صدی را کنار میگذاریم. معلوم است که ابتدای کار هیچ تمرکزی نداریم و بعد از ۵ دقیقه خسته میشویم. این دلیل نمیشود دست به اهمالکاری بزنیم.
هر روز در همان ساعت و در همان مکان و به همان مقدار که قرار کردهایم، کار را انجام دهیم. مثلاً: ساعت ۵ بعد از ظهر، پشت میزکارم در خانه و به مدت ۴۵ دقیقه این کتاب را میخوانم.
هر چقدر هم که خسته باشیم باید این کار را انجام دهیم. به مدت ده روز، بیست روز و بلکه چهل روز تا این مسأله در ما تبدیل به عادت شود. اندک اندک ذهن ما با این مسأله خو میگیرد و خود را با شرایط وفق میدهد. ذهن خود را با این رخداد هماهنگ میکند و این باعث میشود همیشه در آن ساعت از روز تمرکز خوبی برای مطالعه داشته باشیم. حتی در طول روز، دیگر اجزای بدن را هم با این اتفاق عادتی و کلیشهای هماهنگ میکند. بعد از مدتی اگر در آن ساعت مطالعه نکنیم احساس بیتابی میکنیم.
شش) عدم رضایت از زندگی
عدم رضایت از زندگی یک شاخص مهم در اهمالکاری است. البته چه میزان عدم رضایت خودش بحثی است. اگر میزان عدم رضایت از زندگی از حدی بیشتر شود، ما معمولاً انگیزه لازم برای انجام کارها را نداریم.
اما اگر میزان عدم رضایت از زندگی در حد متعادلی باشد، چه بسا برای بعضی از افراد چالشی برای به سرانجام رساندن کارها باشد. چرا که دوست دارند رشد کنند.
چه باید کرد؟
اول اینکه هر کسی به اندازه خودش غم و غصه دارد. یکی از دلایل اینکه عدم رضایت از زندگی بعضی از ما را از پا درمیاورد این است که فکر میکنیم این مشکلات فقط برای ما وجود دارد.
دوم باید از مقایسه کردن خود با دیگران دست برداریم. دیگر اینکه باید از سرزنش کردن خود دست برداریم.
و بالاخره گام سومی که در این مرحله پیشنهاد میدهم لیست شکرگزاری است. در اوج گرفتاری و بدبختی، باز هم چیزهای زیادی برای شکرگزاری وجود دارند. همین که الان دارید این متن را میخوانید یعنی اینترنت دارید و اینقدری جانتان در امان هست که پای این مقاله بنشینید.
خیلی از مردم دنیا همین حالایی که شما این متن را میخوانید نه اینترنت دارند و نه امنیت جانی. پس اول خودت را بالا بکش و بعد برای بقیه حرکت مفیدی انجام بده.
Raise yourself to help humankind
در همین زمینه
هفت) افسردگی، اضطراب دائم و …
هرکدام از علائم روانرنجورخویی میتواند علتی برای اهمالکاری باشد.
چه باید کرد؟
اگر احساس میکنید مشکل شما همین مورد است باید بگویم که میتوانید در دو بعد حرکت کنید: کوتاه مدت و بلند مدت.
در کوتاه مدت باید مد نظر داشته باشیم که اهمالکاری هم علت است و معلول. یعنی درست که چیزی مانند اضطراب میتواند علت اهمالکاری باشد. ولی در مقابل کارها را مرتباً به تعویق انداختن هم میتواند علت مضاعفی برای اضطراب باشد.
بنابراین علیرغم مسائلی که فعلاً ما را رنج میدهد باید به کارهای مهم زندگی خود بپردازیم. هر بار بیشتری از روی دوش خود برداریم به خودمان کمک کردهایم که مسائل روحیمان هم بهتر حل شود.
در دراز مدت هم باید به درمان اضطراب یا افسردگی خود بپردازیم. که این کار باید زیر نظر کارشناس حاذق و صاحب صلاحیت باشد.
من فقط یک تجربه را با شما درمیان میگذارم که در میان دانشآموزان و اطرافیان و دوستانم دیدهام: هر چه عملگراتر باشید و شخصیت بازتری داشته باشید و از انزوا دوری کنید، به همان نسبت مسائل روحی هم زودتر حل میشوند. و در مقابل هر چه اهمالکارتر، منزویتر و غیرعملگراتر باشید، مسائل روحیتان هم پیچیدگی بیشتر و بیشتری به خود میگیرد.
هشت) تخمین غلط از آینده (فریب عاطفی)
این موضوع به اندازه کمالگرایی و بلکه بیشتر در ایجاد اهمالکاری نقش دارد.
این فریب عاطفی یک سازوکار خیلی ساده دارد: همیشه وقت برای انجام کارها هست. حالا نشد بعد.
علت این فریب عاطفی هم یک چیز خیلی ساده است: تخمین غلط از آینده.
Tim Urban نویسنده و صاحب وبلاگ wait but why در یک سخنرانی TED به این موضوع میپردازد که: در ذهن یک اهمالکار چه میگذرد؟ (یوتیوب)
در این سخنرانی که با چاشنی طنز همراه است، تیم اوربن میگوید که داخل ذهن هر فرد یک تصمیمگیرنده منطقی وجود دارد که سکان کشتی تصمیمگیری ما را در دست دارد. اما داخل ذهن یک فرد اهمالکار علاوه بر این تصمیمگیرنده منطقی، یک میمون بازیگوش هم هست که همیشه تصمیمهای مهم زندگی را به نفع فعالیتهایی که دو ویژگی «ساده» و «لذتبخش» را دارند وتو میکند.
او در مطلب جداگانهای که در وبلاگ خود منتشر کرده است، تعداد هفتههای زندگی یک فرد در حالتی که ۹۰ سال زندگی کند را شمرده است. ما واقعاً وقت زیادی نداریم. ولی با این فریب که همیشه وقتی برای انجام کارها هست، مرتب همه چیز را به بعد موکول میکنیم. نتیجه آن این است که: ای بسا آرزو که خاک شده …
در همین زمینه
- این مطلب را اینجا بخوانید: Your Life in Weeks
- و مطلب دیگری مرتبط با همان سخنرانی TED: Why Procrastinators Procrastinate
چه باید کرد؟
شبیه جدولی که تیم اوربن در وبلاگ خود رسم کرده، یک جدول شامل تمام هفتههای زندگی خود رسم کنید. هر مربع در این جدول نشاندهنده یک هفته از هفتههای زندگی ماست.
آن را پرینت گرفته و سپس تمام هفتههای سپری شده عمر خود را پرکنید. اگر فرض کنیم قرار است ۹۰ سال زندگی کنیم، بعد از ۶۰ سالگی هم دیگر فرصتی برای خیلی از کارهای فکری، ثروتآفرینی و … نداریم. پس خانههای مربوط به آن ۳۰ سال را هم پرکنید.
حالا فکر میکنید چند خانه خالی باقی مانده تا به تمام آروزهای خود دست بیابیم؟
نه) خودکارآمدی پایین
وقتی نمیتوانیم کاری را به درستی انجام دهیم، ترجیح میدهیم انجام آن را به بعد موکول کنیم.
خودکارآمدی پایین میتواند نتیجه وسواس در انجام کارها باشد. میتواند نتیجه نداشتن مهارت کافی برای انجام آن باشد، یا به سادگی میتواند به دلیل این باشد که سنگ بزرگی برداشتهایم و با این کار کارآمدی خود را پایین آورده باشیم.
چه باید کرد؟
اگر احساس میکنید خودکارآمدی شما به دلیل وسواس در انجام کارها پایین آمده است. این مسأله سه ریشه اصلی دارد:
- کمالگرایی افراطی و شکست مرتب در کارها که منجر به وسواس شده است.
- وسواس در خیلی از موارد ریشه در مسائل روحی دارد.
- یادگیری غلط. مانند اینکه آنقدر توسط محیط تشویق شدهاید که فکر میکنید این وسواس شما چیز جالبی است.بعضیها به دلیل تفکرات غلطی که دارند وسواس را نوعی زیرکی و کارآمدی میدانند.
در هر صورت در این مورد هم باید زیر نظر یک کارشناس حاذق به مداوا مشغول شوید.
ده) نبود چالش مهم در ازای خروجی آن کار
وقتی شدن و نشدن کاری توفیری در حال شما نداشته باشد، خیلی ساده انجام آن را به تعویق میاندازید.
اما چرا تماشای فیلمی برای دهمین بار یا سرزدن به اینستاگرام و مانند آن را به تعویق نمیاندازیم؟ هزار لایک یا ده هزار فالورر داشتن یا نداشتن کس دیگریف چه توفیری برای ما دارد؟ یک بار چک کردن شبکههای اجتماعی در شبانهروز یا صدبار چک کردن آن چه فرقی دارد؟ دیدن یک فیلم برای یک بار یا برای چند بار چه تأثیری بر حال ما دارد؟ آیا در هر سنی باید وقت خود را صرف بازیهای رایانهای کنیم.
منظور من این است که نبود چالش یک امر موقتی است. ما این را میدانیم که این چالش امروز به ما رخ ننموده. ولی یک سال یا دو سال بعد در مخمصهای گیر خواهیم کرد که در کوتاه مدت نمیشود از آن راه گریزی یافت.
مثلاً امروز که دانشجو هستیم، زبان انگلیسی یا مبانی علمی رشتهی تحصیلی خود، نرمافزارهای تخصصی، دانش تکمیلی که در دانشگاه ارائه نمیشود، مهارتهای شغلی و … را نمیآموزیم. چون در حال حاضر هیچ چالشی برای دانشتن و ندانستن اینها وجود ندارد. ولی سه سال بعد، دیگر نمیشود یکم شبه صدتا مهارت متفاوت را آموخت.
در دو سه سال اخیر من افراد زیادی را دیدم که با داشتن مدرک حسابداری (دانشگاهی و غیردانشگاهی) بیکار بودند. من چون میخواستم به آنها کمک کنم چند مؤسسه و سایت را برای یافتن کار به آنها معرفی کردم.
اولین چیزی که در تمام فارغالتحصیلان بیکار رشتهی حسابداری مشترک است این است که حسابرسی بلد نیستند، نرمافزارهای رشتهی خود را هم به خوبی یادنگرفتهاند و دانشهای جنبی مانند دانش اینترنت و … را هم ندارند.
برای همه ما این وضعیت هست. اگر امروز چالشی بر سر ما نیست و میتوانیم در آرامش و با فرصت کافی کاری را انجام دهیم، قطعاً نتیجهی کار خلاقانهتر و بهتر خواهد بود.
چه باید کرد؟
میتوانید یک مهلت برای خود تعیین کنید. مثلاً در سال اول دانشجویی زبان انگلیسی را به سرانجام برسانم. سال دوم دانشجویی نرمافزارها را بیاموزم. خصوصاً که انگلیسی هم یادگرفتهام میتوانم برای یادگیری نرمافزارها از آموزشهایی که به زبان انگلیسی در اینترنت هست هم استفاده کنم. سال سوم و چهارم مبانی علمی، مهارتهای شغلی و مباحث پیشرفته را میآموزم.
دو اشتباه مهم:
یک) مدیریت زمان
معمولاً افراد اهمالکاری را با نداشتن مدیریت زمان اشتباه میگیرند: اهمالکاری و نداشتن مدیریت عادتها با مدیریت زمان فرق دارد. فرد اهمالکار که مدیریتی بر روی عادتهای خود ندارد با مدیریت زمان با جایی نخواهید رسید. ابتدا روی عادتهای خود کار کنید، ریشههای اهمالکاری خود را مداوا کنید. سپس به مدیریت زمان بپردازید.
در همین زمینه
دو) اولویتبندی
یکی دیگر از اشتباهات رایج این است که فرد اهمالکار اولویتبندی را دلیل به تعویق انداختن کارهای خود برمیشمرد. در واقع قضیه خیلی ساده است. فرد با یک اولویتبندی غیرواقعی، کارهایی که اصلاً اهمیت استراتژیک در زندگی او ندارد را در صدر کارهای خود قرار میدهد و با شلوغ کردن دور و بر خود، با پر کردن زمان خود، خود را میفریبد که: «من آدم اهمالکاری نیستم، سرم خیلی شلوغ است و واولیوتهای زیادی در زندگی دارم…»
ما هیچ وقت زمان کافی برای انجام همهی کارها نداریم. کارهای غیرضروری را باید دور بریزیم. کارهایی را باید برونسپاری کنیم. و فقط به مهمترین کارهایی بپردازیم که اهمیت استراتژیک برای ما دارند.
سخن آخر: اهمالکاری یک چرخه خودنابودگری درست میکند
اهمالکاری هم علت است و هم معلول.
یعنی اینکه یک سری عوامل مانند اضطراب، احساس گناه و عدم اعتماد به نفس باعث ایجاد اهمالکاری میشوند ولی خود اهمالکاری هم به نوبهی خود چنین مسائلی را برای به وجود میآورد.
به طور معمول اهمالکاری میتواند این نتایج را به بار داشته باشد: استرس، اضطراب، احساس گناه، ایجاد بحران یا تصور وجود بحران، کاهش سلامت و همینطور کاهش خروجی مفید و بهرهوری
در خصوص اهمالکاری مقالههای زیر را هم میتوانید بخوانید:
- اهمال کاری و هرآنچه باید در مورد عوارض و روشهای درمان آن بدانید (در این مقاله اطلاعات تخصصیتری دریافت خواهید کرد)
- باشه بعداً انجام میدم و هیچ وقت انجام نمیدم
- بعداً وجود نداره، بعداً آدم پیر میشه
- تعریف اهمالکاری چیست؟
برای اطلاع از جدیدترین مقالهها، فیلمها و همچنین کدهای تخفیف در خبرنامۀ سایت ثبتنام کنید.
مقاله خیلی خوبی بود .. ممنون
بسیار مفید. ممنون که همت کردی و به اشتراک گذاشتی
خوشحالم مطلب برای شما مفید و جالب توجه بوده. ممنون از شما جناب موسوی عزیز برای حمایتهای همیشگیتون.
سلام و عرض ادب
ممنون از مقاله خوبتون
خیلی به دردم خورد
خواهش میکنم. خوشحالم مفید بوده.