ذهنیت قربانی یکی از ذهنیتهای بسیار شایع در افراد ناموفق است. وقتی از این ذهنیت صحبت میکنیم فکر ما معمولاً سمت کسی در اطراف خودمان میرود که دارای این جبههی فکری است. اما آیا خود ما هم ناخودآگاه دچار این ذهنیت نیستیم؟
ویژگیهای ذهنیت قربانی
ذهنیت قربانی به زبان ساده یعنی ذهنیتی که فرد در آن هر عاملی غیر از خودش را مقصر شکستهای زندگیاش میداند و رویکرد او در این حالت این است که من ضعیف، نادان، ناآگاه، ضعیف، بیبرنامه، بیاراده یا ناکارآمد و … نیستم، بلکه قربانی . مهمترین نکتهی مستتر در ذهنیت قربانی هستیم این است که فرد قرار نیست کاری بکند، چون او یک قربانی است و دیگر هیچکارش نمیشود کرد. نکته همین است: دیگه هیچکارش نمیشود کرد. آن شکستها، آن گند زدنها همه و همه تقصیر دیگران بود و من دیگر کاری نمیتوانم بکنم.
فرد دارای ذهنیت قربانی دارای دو ویژگی مهم است:
- دیگران را مقصر میداند.
- ارادهای برای ساختن چیزی، به دست آوردن چیزی یا بازسازی وضعیتی ندارد.
فردی با چنین ذهنیتی همیشه دیگران را سرزنش میکند. از نظر او همیشه مشکل از سمت دیگران است. مقصر سیستم است. مقصر جامعه است. مقصر پدر و مادر هستند. ولی من هیچ تقصیری ندارم، چون یک قربانی هستم و خوب! «تو از یه قربانی چه انتظاری داری؟»
نمونهی آن این شعر:
این که زادهی آسیایی رو میگن جبر جغرافیایی،
این که لِنگ در هوایی و صبحونهات شده سیگار و چایی،
ای عرش کبریایی، چیه پس تو سرت؟
این فرد به خوبی میداند دقیقاً باید چه کسی یا چه چیزی را مورد سرزنش قرار دهد. تنها فردی که هیچگاه مورد سرزنش قرار نخواهد گرفت خود اوست.
این چنین فردی در تلهای به نام تلهی احساس قربانی بودن گیرافتاده است. وضعیت ذهنی یا به عبارتی Mindset این افراد از الگوی قربانی تبعیت میکند. او تمام موقعیتهایی که در آن قرار میگیرد را بر همین مبنا که قربانی است تفسیر خواهند کرد.
دلیل اینکه این افراد به این الگو ادامه میدهند خیلی ساده این است که آنها از این نوع تفکر لذت میبرند. سخت نیست اگر فردی شکست خورده را تصور کنیم که از مقصر دانستن دیگران دست کشیده است و با خود واقعی خود رو به رو شده است. او از اینکه خودش را مسئول زندگی بداند هراس دارد چون با واقعیتی هولناک از خود رو به رو خواهد شد. بنابراین همیشه این دیگران هستند که مقصرند.
در همین زمینه: آیا ما خالق شرایط هستیم یا مخلوق آن؟
چرا این ذهنیت در جامعه رواج پیدا میکند؟
فردی با ذهنیت قربانی از گفتن جملهی «من این مسئول این وضعیت هستم» به شدت هراس دارد. چرا که میترسد مورد سرزنش یا قضاوت بد دیگران قرار بگیرد. وقتی در اطراف افراد سرزنش، تمسخر و تحقیر زیاد باشد ،آنها برای فرار از بار سرزنشی دیگران ممکن است دچار این وضعیت ذهنی شود.
- گاهی این افراد از این جهت خود را قربانی میدانند خیلی ساده به این دلیل که توانایی مدیریت شرایط را ندارند.
- گاهی این افراد به دلیل ساده دچار این وضعیت ذهنی میشوند، چون که مهارتهای لازم برای پیشبردن برنامههای خود را ندارند.
- خطاهای شناختی هم نقش مؤثری در این وضعیت دارند. وقتی فردی همه چیز را اشتباه تفسیر میکند، طبیعتاً نتیجهی غلط هم خواهد گرفت.
- در نهایت اخلاق مردهدوستی و مظلومپرستی هم عدهای را به این سمت میبرد برای اینکه بتوانند جلب توجه کنند.
بنابراین این نوع تفکر در یک جامعه رواج مییابد چون:
- سرزنش و تمسخر در یک جامعه رواج زیادی دارد.
- افراد مهارتهایی مانند مدیریت زمان و مدیریت مالی و .. را ندارد.
- چون فرد هیچ ایدهی کارآمد و همچنین هیچ تخصص خاصی ندارد.
- چون فرد دچار خطای شناختی است.
- چون ممکن است روش خوبی برای جلب توجه از محیط اطراف باشد.
برای فرد قربانی ناجی نباشید
یک نکتهی خیلی مهم در مورد افراد قربانی این است که با زیرکی تمام در جستجوی ناجی خود هستند. و باید بگویم که بله! همیشه به خوبی آن را مییابند.
آیا شما هم تا حالا در رابطهای قرار گرفتهاید که نقش یک ناجی را بازی کرده باشید؟
فردی که در مقابل قربانی نقش ناجی را بازی میکند هیچگاه نخواهد توانست واقعاً نجات دهندهی او باشد. او بیشتر با این کار تمدید کنندهی این وضعیت است.
البته این نکته هم گفتنی است که بین فردی که نیاز به کمک دارد تا فردی که ذهنیت قربانی دارد فرق قائل شد.
در مورد عبارت «فردی که نیاز به کمک دارد» هم نباید این تصور به وجود بیاید که منظور من فقیری درمانده است که چون آدم خوبی است به او مبلغی پول کمک میکنیم.
بلکه منظور من هر نوع کمک یا یاری در زندگی روزمره است. مثلاً فردی که کار میکند و درآمد مستقلی هم دارد. در برههای از زندگی خود به مشکلی برخورده است که نیاز به چیزی مثلاً حدود ۶۰ میلیون تومان پول نیاز دارد. از جایی هم که گردش حسابش در این موقعیت برای این وام کافی نیست، ممکن است به ما مراجعه کند و بخواهد که اگر آشنایی در بانکی داریم او را معرفی کنیم. شاید که به واسطه آشنایی ما با رئیس بانک به او یک وام بدون سپرده بدهد.
او نه غر میزند و نه خود را کوچک میکند. نه کسی را مقصر میداند و نه هیچ چیز دیگری. فقط یک خواسته روشن دارد و اینکه اگر ممکن است او را به رئیس بانک معرفی کنیم. همین.
بعد از اینکه او را به دوست خود معرفی میکنیم، هم اینکه ضامنها را به بانک معرفی میکند، هم چک دارد و هم بعد از دریافت وام، به خوبی اقساط آن را پرداخت میکند. به این ترتیب ما هم خوشحال هستیم که گرهی از مشکل کسی باز کردهایم.
ولی فرد قربانی ابتدا میگوید با یک وام ۵۰ میلیون تومانی تمام! مشکلاتش حل میشود. بعد از اینکه او را به دوستمان معرفی میکنیم. بهانه میآورد که ضامن ندارد. – اگر ضامن نداری پس درخواست وامت چیست؟ – اگر به هر دلیل ضامنی بیابد، چک ندارد. چک جور شود بعدش یک مشکل دیگر دارد. و بالاخره همه چیز درست میشود و وامش را دریافت میکند. سه ماه بعد یکی از ضامنین به شما زنگ میزند که «به اعتبار حرف شما ضمانت او را قبول کردم و الان هیچکدام ار قسطها را نداده است!» و وقتی از فرد قربانی سؤال میپرسید، فکر میکنید چه پیش میآید؟ او تمام پول را به فنا داده و حتی نمیتواند واضح و روشن توضیح بدهد که چه بلایی سر ۵۰ میلیون پول زبان بسته آورده است. البته این را هم بگویم که او باز هم شروع خواهد کرد و از عالم و آدم گلایه خواهد کرد. و همه را مقصر جلوه خواهد داد.
مثال دیگری که بسیار رخ میدهد، الگوی ناجی و قربانی در رابطههای عاطفی است: مردی که میخواهد معشوقهی خود را از افسردگی نجات دهد؛ زنی که میخواهد همسر خود را از اعتیاد نجات دهد.
یک نکتهی خیلی مهم در این زمینه این است که اغلب قربانیهایی که ما با آنها در ارتباطیم از اقوام درجهی یک یا دوستان دوران کودکی و … هستند که ما با آنها پیوندهای محکمتری داریم.
این پیوندهای محکم نباید بهانهای برای این باشد که فراموش کنیم که در ارتباط بودن با فردی که ذهنیت قربانی دارد ممکن است چه مشکلاتی برای ما به وجود بیاورد.
همانطور که من همیشه میگویم فردی که در شهر دیگری زندگی میکند و من نام او را نمیدانم و او هم نام مرا نمیداند هرگز نخواهد توانست برای من مشکلی به وجود بیاورد. بلکه این دوستان و نزدیکان ما هستند که میتوانند برای ما مسائلی را به وجود بیاورند.
معنی این حرف من این است در انتخاب افرادی که با آنها حشر و نشر زیادی داریم نهایت دقت را داشته باشیم.
باز تکرار میکنم بین فردی که خودش تغییر را میخواهد با فردی که ذهنیت قربانی تفاوت زیادی هست. باید از فرد قربانی فاصله بگیرید.
من و شما نه روانپزشک هستیم و نه روانکاو. و نه فرصت ده بار زندگی کردن بر روی کرهی زمین.
اگر روابط اقتصادی، عاطفی، شغلی و … شما با افرادی است که ذهنیت قربانی را دارند، باید سریعاً از آن رابطه خارج شوید.
قربانی از حس دلسوزی من و شما نهایت بهره را خواهد برد تا توجه ما را به خود جلب کند. یا ما به سمتی که دلخواه اوست هدایت کند.
اگر در یک رابطه، برای قربانی نقش ناجی را بازی نمیکنید و فقط نظارهگر سادهای هستید، باز هم باید این رابطه را تمام کنید. چرا که بعد از مدتی وضعیت منفی ذهن او به شما هم سرایت خواهد کرد. یا لااقل به قدری انرژی شما پایین میآید که انرژی و انگیزهی کافی برای انجام دادن هیچیک از کارهای روزمرهی خود را نخواهید داشت.
این گفته همیشه یادمان باشد:
۶ نفر آدم شکست خورده را دور خود جمع کنید، شما هفتمین شکست خورده جمع خواهید بود. در مقابل ۶ نفر آدم موفق دور خود جمع کنید، شما هفتمین موفق جمع خواهید بود.
ناشناس
در همین زمینه: 999 بار سعی کردی و نشد، یک بار دیگر هم سعی کن
فرد دارای ذهنیت قربانی نمیخواهد نجات یابد
یکی از ویژگیهای فردی با ذهنیت قربانی این است که وقتی سعی میکنید او را در مسیر رسیدن به خواستههایی که ادعا میکند دوست دارد به آنها برسد یاری رسانید، از شما فاصله میگیرد. چرا؟
مثلاً وی ادعا میکند که دوست دارد وزن کم کند و هم اینکه مشکل فشار خون و کبد چرب خود را حل کند، اما به دلیل اینکه ساعات کار خیلی فشردهای دارد فقط ساعت ۹ شب به بعد بیکار است. شما هم از دل سادهی خود به او میگویید که اتفاقاً شما هم به دلیل فشردگی برنامهی کاری فقط همین ساعات را خالی هستید. لذا به او پیشنهاد میدهید ساعت ۹ تا ۹:۴۵ دقیقه هر شب به پارکی نزدیکی محل زندگی او بروید و بدوید! حدس میزنید چه میشود؟
این افراد دوست ندارند که کارها درست پیش بروند. بلکه دوست دارند همیشه پشت مشتی بهانه و توجیه قایم شوند. این افراد به ذهنیت قربانی و به بهانههای خود معتاد شدهاند.
همانطور که بالاتر گفتم آنها پشت این همه مقصر و بهانه قایم شدهاند تا خود را نبینند. و حالا شما از راه رسیدهاید و میخواهید همهی این دیوارهای حایل را از جلو چشم او بردارید. طبیعتاً او از شما فاصله میگیرد.
در مقابل فردی که ذهنیت قربانی را ندارد، به محض پیشنهاد شما برای دویدن در پارک، به گرمی استقبال میکند. چه بسا همین رفتن و در پارک دویدن هر شب، باعث نزدیکی بیشتر و بیشتر شما هم بشود. ولی فرد قربانی…
راهکار مقابله با ذهنیت قربانی چیست؟
در اینجا باید گفت که راهکار برای مقابله با ذهنیت قربانی دو حالت دارد.
- آیا کسی در اطراف ما ذهنیت قربانی دارد؟
- آیا خود ما دچار ذهنیت قربانی هستیم؟
حالت اول، فرد دیگری دچار ذهنیت قربانی است.
تنها روشی که میشود که فردی با ذهنیت قربانی کمک کنید این است که عصا را از زیر بقلش بگیرد و خودتان او را همانجا تنها بگذارید. او به زودی راه رفتن خواهد آموخت.
هر چه بیشتر نقش ناجی را برای او داشته باشید، بیشتر او را در این وضعیت نگه میدارید.
هر چه بیشتر به توجه کنید او بیشتر در این نقش فرو میرود.
بنابر آنچه پیشتر در این نوشته گفتم به یکی از ۵ دلیل زیر ممکن است فردی دچار این ذهنیت شود:
- سرزنش و تمسخر در یک جامعه رواج زیادی دارد.
- افراد مهارتهایی مانند مدیریت زمان و مدیریت مالی و .. را ندارد.
- چون فرد هیچ ایدهی کارآمد و همچنین هیچ تخصص خاصی ندارد.
- چون فرد دچار خطای شناختی است.
- چون ممکن است روش خوبی برای جلب توجه از محیط اطراف باشد.
لذا خیلی ساده چند اقدام انجام داده و مطمئن باشید که به او کمک زیادی شده است:
- به او بگویید که حرف دیگران و قضاوت دیگران هیچ اهمیتی ندارد. مردم اساساً حرفهای زیادی میزنند. آنهایی که دیگران را تمسخر میکنند در واقع ضعف و حقارت خود را پشت شکستهای شما پنهان میکنند. مستقیم به آنها بگویید که زندگی پیش رو زندگی شماست. نه حرف دیگران و نه قضاوتهایی که در ذهن میکنند، هیچکدام کوچکترین اهمیتی ندارد.
- به آنها بگویید که وقت توجه کردن به نالهها و توجیههای آنها را ندارید.
- به آنها بگویید که خودش تنها مسئول وضع موجود است. و صد سال هم به این روند طی کند باز هم در نهایت خودش برای خودش کاری بکند.
- از او بپرسید که آیا اگر تمام دنیا جمع شوند و با صراحت قاطع اقرار کنند که شما هیچ نقشی در این شکستها ندارید و همهی عالم و آدم مقصر هستند و شما فقط یک قربانی هستید، آیا کوچکترین تغییری در روند زندگی شما پیش میآید؟ آیا چیزی عوض میشود؟ باز هم شما هستید که باید به جای نالیدن مسئولیت همه چیز را بپذیرید و پیش بروید.
- از او بپرسید که حالا که همه چیز اینجوری پیش رفته است و کار به این جا رسیده است. برنامهی تو چیست؟ بالاخره که چی؟ حالا که واقعیت همین است که هست، میخواهی چه کنی؟
- از او بخواهید که صراحتاً اعلام کند که مسئول زندگی خود است.
- از او بخواهید به جای مقصر جلوه دادن همهی عالم و آدم، بازی را عوض کند و از نقش قربانی بودن به نقش برنده بودن برسد. اینگونه که روی مهارتها و تخصصهای خود کار کند. مدیریت زمان یاد بگیرد. مهارتهای حل مسأله را بیاموزد. مطالعهاش را بیشتر کند. تخصصی یاد بگیرید. یا روشهای قبلی زندگیاش را عوض کند. توپ را کامل به زمین او بیندازید و صراحتاً بگویید هر چه که هست برای همه همین است. همه این مسائل را دارند. این جامعه، این اقتصاد، خانوادههای نامناسب و … برای همه یکی است. لذا به جای اینکه فکر کنی تو تنها آدم بدبخت جامعه هستی بهتر است برای خودت کاری بکنی.
حالت دوم، خود ما دچار ذهنیت قربانی هستیم
از کجا بفهمیم که خود ما دچار ذهنیت قربانی هستیم؟ من فقط یک چیز ساده را به شما پیشنهاد میدهم. آیا گفتن جملهی «من تنها مسئول و مقصر زندگی خود هستم» برای شما سخت است؟ آیا هر بار که مشکلی رخ میدهد به جای یافتن راه حل، به اما و اگرها روی میآورید؟
بله عوامل زیادی در زندگی ما هستند که از ارادهی خارج هستند و روی زندگی ما تأثیر میگذارند. ولی نکته همین است که این عوامل از ارادهی ما خارج هستند. پس نمیتوانیم در مورد آنها کاری بکنیم. نکتهی مهم در مورد افراد دارای ذهنیت قربانی همین است که بین عواملی که در دایره اراده و اختیار آنهاست و عواملی که خارج از اراده و اختیار آنهاست دقیقاً روی همان عواملی که خارج از دسترس اختیار آنهاست دست میگذارند.
در جهان به خاطر دو چیز هرگز عصبانی نشو: چیزهایی که میتوانی تغییر دهی، و چیزهایی که نمیتوانی تغییر دهی.
ناشناس
وقتی
- گفتن جملهی من مقصر هستم برای ما سخت است
- همیشه به عوامل خارج از ارادهی خود بیشتر توجه میکنیم
خیلی ساده ممکن است دچار ذهنیت قربانی باشیم. لذا کافی است تمام بندهای ۱ تا ۷ بخش قبل از این بخش را روی خودمان پیاده کنیم. برای این کار باید احساس نیاز به کمک و همراهی دیگران را در خود کمرنگ کنیم. و به جای مقصر جلوه دادن زمین و زمان دست به عمل بزنیم.
در همین زمینه خواندن این مقالهها را هم به شما توصیه میکنم:
- مسیر رسیدن به موفقیت مسیر تنهایی است
- تا انجام ندهیم به جایی نمیرسیم.
- ذهنیت قربانی و نقش آن در کسب و کار
- احساس قربانی بودن
- نگرش قربانی
- ذهنیت قربانی یا آسیبپذیری؟
- کلمات قصار در مورد قربانی بودن: سایت goodreads
برای اطلاع از جدیدترین مقالهها، فیلمها و همچنین کدهای تخفیف در خبرنامۀ سایت ثبتنام کنید.
خیلى خوب بود و اینکه من تا جایى خودم چنین بودم،اما تمام تلاشم رو کردم تا تغییر کنم.ممنون از مطالب خیلى مفید و روانتون.
شما لطف دارید. خوشحالم که مطلب براتون مفید بوده. از شما بابت توجه و لطفتون متشکرم
خیلی جامع و تکمیل بود
شما خیلی لطف داری آیدین عزیز. اگر فرصت مناسبی پیدا کنم ،این سری شامل ۵ گروه افراد آسیب زننده که باید از آنها دوری کنیم رو منتشر خواهم کرد.