تمرکز کلید موفقیت – قسمت اول: چرا تمرکز نداریم؟
تمرکز موضوعی است که خیلی از ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم. در این مقاله به این مسأله میپردازیم که چرا تمرکز نداریم. این مسأله البته از زاویه نگاه شناختی بررسی میشود. بقیه پارامترهای تأثیرگذار بر روی تمرکز و همچنین اینکه چگونه میتوان تمرکز بهتری داشت را در قسمتهای بعدی این مقاله خواهیم خواند.
در این مقاله قسمتهای زیر را خواهیم خواند:
-
معنای دقیق این کلمه.
-
تمرکز کلید موفقیتهای بزرگ
-
چرا تمرکز نداریم؟
-
تفکرات اشتباه در این باره
در معنای کلمهی تمرکز
«تمرکز» و «مرکز» هر دو از یک ریشه هستند. به معنای ساده تمرکز یعنی «مرکزیت» بخشیدن به یک فعالیت که برای ما اولویت دارد. بنابراین شما زمانی تمرکز خوبی روی موضعی دارید که آن را در زندگی خود مرکزیت داده باشید. یا به عبارتی در مرکز توجه و زمانبندی روزانه شما باشد. این را از این جهت میگویم که اکثرا تمرکز را به معنای این میگیرند که برای مدت زمان طولانی مثلاً نیم ساعت یا یک ساعت مثل لیزر تمام توجه خود را روی چیزی بگذاریم و در این مدت به هیچ وجه هیچ فکر دیگری به ذهن ما خطور نکند. یا اگر به کاری عملی مشغول هستیم برای مدت مثلاً دو ساعت به طور صد در صد به آن کار مشغول باشیم و حتی ۵ دقیقه به هیچ کار دیگری نپردازیم. این تلقی از تمرکز اشتباه است. تمرکز یعنی مرکزیت دادن به کاری ولو اینکه آن کار را با دست اندازهایی به انجام برسانید. تمرکز دادن به کاری یعنی اینکه با خود بگویید: «من این کار را انجام میدهم حتی اگر در شروع کار روزی ۵ دقیقه بیشتر وقت نداشته باشم و پیشرفت خیلی کم باشد. من به این کار میپردازیم و هر روز برای آن وقت میگذاریم حتی اگر مشکلات زیادی بر سر من ریخته باشد. من وقت میگذاریم و اندک اندک کارم را پیش میبرم. رفته رفته از روزی ۴ دقیقه به روزی نیم ساعت و سپس به روزی دو ساعت و در نهایت روزی ۸ ساعت روی این کار وقت میگذارم تا به نتیجه دلخواه برسم. درست است که موانع زیادی پیش خواهد آمد. درست است که خسته خواهم شد. درست است که گاهی ناامید خواهم شد؛ ولی من بزرگتر و قویتر از مشکلاتم هستم و میتوانم همهی این موانع را پشت سر بگذارم. من هر روز برای این فعالیت اصلی خود وقت میگذارم. هیچ روزی را بدون اینکه قدمی در جهت هدف خود بردارم سپری نمیکنم…». تمرکز دقیقاً همین معنا را دارد؛ یعنی مرکزیت فعالیتهای روزانه شما به فعالیتهای اختصاص داده شود که مستقیماً به هدف اصلی و بزرگ زندگی شما ربط دارد. سؤال اول: هدف شماره یک زندگی شما چیست؟ سرال دوم: در طی یک سال گذشته، اقدامات روزانه شما که در جهت هدف شما بوده، چند درصد فعالیتهای شما را به خودش اختصاص داده است؟
کلید موفقیتهای بزرگ
بدون تمرکز نمیتوان موفقیتهای زیادی داشت. تمرکز در چند لایه قابل تعریف است. اول تمرکز ذهنی روی موضوعاتی که مطالعه میکنیم؛ در این لایه تمرکز برای یادگیری بهتر است. یک لایه مهمتر تمرکز هم تمرکز روی فعالیتهایی است که انجام میدهیم؛ به این معنا که وقت قابل توجهی از روز را به فعالیتهای اصلی و مهمی اختصاص دهیم که مطابق با پروژه تعریف شده ما است. به یک معنا، ما تمرکز میکنیم تا یادگیری بهتری داشته باشیم. فردی که ذهنی آشفته دارد هرگز چیز زیادی نخواهد آموخت. همچنین ما تمرکز میکنیم تا فعالیتهای اصلی و مهم برای پیشرفت شخصی خود را به سرانجام برسانیم و از دیگر کارهای بیهوده و وقت تلف کن پرهیز میکنیم. فردی که هر بار از شاخهای به شاخهی دیگری میپرد؛ دستاوردهای علمی، اجتماعی و اقتصادی زیادی نخواهد داشت. لذا تمرکز، کلید رسیدن به هر موفقیتی است.
شاید فکر کنید تمرکز یعنی میزان زمانی که برای هر کاری صرف میکنیم؛ و بلافاصله استدلال کنید که فلذا تمرکز میتواند با هوش و دیگر فاکتورهای متداول مثل داشتن پول و خانوادهی بانفوذ و … جایگزین شود. این تعریف از تمرکز اشتباه است. یک فرد دارای هوش متوسط با مطالعه متمرکز بهتر به هدف علمی دست مییابد تا فردی تیزهوش ولی پراکنده کار.
تمرکز کیفیت صرف وقت روی یک موضوع است. نه کمیت آن.
بنابراین باید روشهای تمرکز را آموخت. هرچند که وقتی فردی متوجه اهمیت کلیدی تمرکز شد و همچنین تفاوت آن را بقیه فاکتورهای شخصیتی مانند هوش فهمید؛ خود به خود دقت بیشتری روی این موضوع خواهد داشت؛ اما باز هم لازم است تکنیکهای تمرکز کردن را آموخت.
تقریباً همه قدرت بالقوهی تمرکز را دارند؛ اما این به این معنا نیست که همه این قدرت پنهان را پرورش میدهند. متغیرهایی وجود دارد که معین میکند آیا شما در به خدمت گرفتن این سرمایهی عظیم را به ابزاری ذهنی تبدیل کنید یا نه. در دو بخشی که در پی خواهد آمد به این متغیرها میپردازیم. میخواهیم پاسخ این پرسش را بیابیم که آیا ما میتوانیم این سرمایهی عظیم درون را به خدمت بگیریم یا نه؟ در بخش اول به این میپردازیم که چرا تمرکز نداریم و در بخش دوم به این میپردازیم که تصورات غلط در مورد تمرکز چهها هستند. با ما همراه باشید.
چرا تمرکز نداریم؟
دلایلی چند وجود دارد که به روند تمرکز کردن ما آسیب میزند. در این جا چند عمل مهم آن را برمیشمریم.
ما تمرکز نداریم چون:
- ممارست نداریم. به این معنا که در رسیدن به هدف و از میان برداشتن موانع به اندازه کافی سرسخت و چالشگر نیستیم. مکانیسم ناخودآگاه ما اینگونه است که احساس شایستگی فرد آن قدر که از ناکامی پس از تلاش آسیب میبیند از پرهیز از تلاش آسیب نمیبیند. لذا ما ترجیح میدهیم موفق نباشیم تا اینکه شکست خورده قلمداد شویم. باید این دیدگاه مبارزه کنید. شکست پل پیروزی است. هیچ موفقیت بزرگی بدون شکست چند باره به دست نیامده است. چرا که هر بار ناکامی ما را به یک نقطه ضعف خود آگاه میسازد.
- هدف نداریم. هدفی که ما را نلرزاند هدف نیست. هدف باید آنقدر بزرگ باشد که حتی خود ما از بیان کردنش ترس داشته باشیم. وقتی هدف بزرگی در ذهن شما شکل گرفت؛ تا حد زیادی انگیزهای شما برای فعالیتهای روزانه و تمرکز داشتن روی روشهای رسیدن به آن هدف شکل میگیرد.
- تصور خوبی از خود نداریم. خود را کجا میبینیم؟ آیا از اینکه از اینکه هستیم ده برابر ثروتمندتر باشیم ترس نداریم؟ وقتی تصور بدی از خود داریم به نوعی به این معنا است که خود را لایق موفقیتهای بزرگ نمیبینیم. عادت کردهایم که یک فرد معمولی با درآمدی معمولی با یک زندگی معمولی باشیم. اگر تصویری که از خود داریم را بهبود ببخشیم در این صورت کار تمرکز هم بهتر صورت میگیرد.
- کنجکاوی نداریم. در این مورد مثالهای زیادی در زندگی هر کدام از ما وجود دارد. ما در یک نوشته جدا به این موضوع پرداختهایم. (کنجکاوی خواندن و تفکرات کلیشهای) اما یک مثال در این مورد. نوجوانی را فرض کنید که اطلاعات خیلی دقیقی راجع به تیم فوتبال مورد علاقهی خود دارد. علاوه بر آن اطلاعات زیادی هم در مورد تیمهای دیگر دارد. ولی در سادهترین امتحان درس ریاضی یا علوم یا ادبیات فارسی نمرهی متوسط یا ضعیفی میگیرد. ذهن همان ذهن است. ذهنی که نام صدها و بلکه شاید هزار آدم در اقصی نقاط دنیا را به خاطر سپرده؛ برای هر نام در ذهن خود فایلی باز کرده و داخل آن فایل اطلاعاتی نظیر سن، تعداد گلهای زده، تعداد دفعات پاس گل، با کدام تیم شروع کرده، درآمد سالانه، نام نامزد و … قرار داده است؛ چگونه است که از حل یک معادله یک مجهولی که کل روش حل آن در ۵ خط قابل بیان است را نمیآموزد؟ دلیل خیلی ساده است: کنجکاوی. شما چیزی را بهتر یادمیگیرید که در آن زمینه کنجکاو باشید. اگر چیزی کنجکاوی شما را تحریک نکند؛ شما هرگز نمیتوانید در آن زمینه تمرکز کنید. کنجکاوی پیش شرط مهم یادگیری و تمرکز است. وقتی راجع به موضوعی کنجکاوی دارید؛ تمام مسائل مربوط به آن را هم خیلی زود میآموزید. پش اولین قدم این است که کنجکاوی را در خود پرورش دهید.
تفکرات اشتباه
هرگاه در چیزی موفق نیستیم؛ ممکن است یکی از دلایل این باشد که تصوراتی غلط در آن زمینه داریم. تصورات غلط ما را به شورهزار میبرد. یکی از راههای ارتقاء سطح موفقیت، تغییر تصورات ذهنی راجع به موضوعی یا موضوعاتی است که برای ما حیاتی است.
در مورد تمرکز هم این امر صادق است که تصورات غلطی در ذهن ما وجود دارد. در این بخش به این تصور غلط میپردازیم که عدهای (بسیار) میپندارند تمرکز امری ذاتی است. بعضیها از کودکی با قدرت تمرکز بالا متولد شده و رشد کردهاند. و عدهای نیز از قدرت تمرکز خوبی برخوردار نیستند. این تصور غلط است. افراد با تغییر الگوهای فکری و همچنین اصلاح روشهای عملی میتوانند در این کار موفق باشند.
ما تمرکز را امری ذاتی میدانیم چون:
- سطحی نگر هستیم. سطحی نگری علت اصلی خیلی از تصورات اشتباه است. کسی جایی چیزی گفته ما هم که خالی الذهن بودهایم همان را گرفتهایم و الان مانند یک کلیشه فکری آن را تکرار میکنیم. سطحی نگری ناشی ار کمبود مطالعه، کمبود مشورت با افراد صاحب دانش و صاحب صلاحیت، کمبود مشورت با افراد با تجربه و روشن ضمیر است. سطحی نگری ناشی از این است که کنجکاوی به خرج نمیدهیم و مستندهای تلویزیونی مفید را تماشا نمیکنیم. سطحی نگری ناشی از این است که وبلاگها و وبسایتهای مفید و همچنین روزنامهها را نمیخوانیم. کتاب نمیخوانیم. به یک کلام، سطحی نگری از این این است که ذهن را تعطیل کردهایم. هرکس هر چه گفت ما هم آن را تکرار میکنیم. افراد سطحی نگر در اثر این مطالعه نکردن، مشورت نکردن و … دچار قدرت تحلیل خیلی ضعیفی میشوند. در نتیجه در هر موردی فکری کلیشه ای خواهند داشت. فکر کلیشه ای این خاصیت را دارد که برای صاحب فکر در حکم یک کلام مقدس غیر قابل تغییر شمرده میشود.
- حس برتری طلبی داریم. به این معنا که من تمرکز خوبی دارم؛ این امر یک امر ذاتی است. لذا این خاصیت قابل اکتساب و ارتقاء نیست. من تمرکز خوبی دارم و شما ندارید. من از شما برترم. گاهی افرادی هستند، که کم هم نیستند، دقیقاً برعکس استدلال میکنند: آنها تمرکز خوبی دارند؛ آنها از ما خنگها برترند. چه خودبرترپتداری و چه خودحقیرپنداری، هر دو مانع اصلی پیشرفت و تغییر هستند. مادامی که شما چیزی را ذاتی فرض کردید؛ دیگر دست از تلاش برمیدارید. کلمات تیزهوش و نخبه را یادتان باشد؛ آیا همین کلمات هم به کلیشههای برتری طلبی تبدیل نشدهاند؟
- بیمسئولیت هستیم. من تمرکز ندارم و این امر، امری ذاتی است. دست خودم نیست که نمیتوانم تمرکز کنم. من همینم که هستم. ذاتاً ریاضی یاد نمیگیرم. ذاتاً با برنامه نویسی مشکل دارم. ذاتاً با کتاب خواندن مشکل دارم و … همه برای فرار از مسئولیت هستند. در دنیایی که رقابتی بودن ویژگی اصلی آن است و هر آینه غولی اقتصادی قافیه را به غولی نوظهور میبازد (نوکیا و سونی اریکسون کجا رفتند؟ اپل جای این دو را به راحتی گرفت!) استعدادهای شخصی و توانایی چندبعدی هر فرد بیش از هر دورهی دیگری برای ارتقاء پایگاه اقتصادی و اجتماعی فرد مورد نیاز است. در چنین دنیای رقابت آمیزی دیگر جایی برای کاهلی و فرار از مسئولیت وجود ندارد. افسانههای تکراری را رها کنید و به مسئولیت خود در قبال آیندهی خود اعتراف کنید. اینکه فلان چیز ذاتی است و از دست من کاری برنمیآید و من تلاش کردم نشد و … همه برای دلخوش کنی و توجیه بیمسئولیتی خوب است و لاغیر.
این مقاله ادامه دارد. منتظر قسمتهای بعدی آن باشید.
برای نگارش این مقاله منابع متعددی مورد استفاده قرار گرفته است. اما اصلی ترین آن کتاب زیر است:
Melvin Powers and Robert S. Starrett, A Guide to Better Concentration
عالی بود. سپاسگذارم از شما انسان فرهیخته برای همه زحماتتون
شما خیلی لطف دارید. خوشحالم که مطالب براتون مفیده