کتاب خواندن برای آگاهی یافتن انجام میشود یا برای روشنفکر شدن؟ شاید شما هم تعجب کنید و بپرسید: مگر فرقی هم بین اینها هست؟
یکی از اشتباهات متداول ما در مواجه با هر واژه این است که آن را قسمت به قسمت معنی میکنیم. و طبیعتاً فکر میکنیم با این روش میتوان به کنه معنایی هر ترکیب یا اصطلاح تخصصی دست یافت. باید بگویم که خیر اینگونه نیست.
به طور مثال کلمه فیسبوک به معنای کتاب چهره نیست. و اصلاً ربطی به ایده اولیه خود ندارد. زاکربرگ با اقتباسی از کتاب فارغالتحصیلان هاروارد این نام را برای سایت خود انتخاب کرد. ولی وقتی از سایت فیسبوک حرف میزنیم از یک کتاب چهره به سبک کتاب فارغالتحصیلان هاروارد حرف نمیزنیم. بلکه از یک سایت با کارکرد شبکه اجتماعی صحبت میکنیم که خوبیها و بدیهایی دارد. حالا اگر بخواهیم به نقد فیسبوک بپردازیم، کسی میتواند با رجوع به کلمه ظاهری فیسبوک و لابهلای فرهنگ لغت گشتن، به بحثهای ما جواب دهد؟
ما با توجه به واقعیت بیرونی چیزها راجع به آنها قضاوت میکنیم. عملکرد و خروجی هر پدیده مهمتر از نامی است بر روی آن نهادهاند.
پس اول باید پرسید روشنفکر یعنی چه؟ کلمه روشنفکر در واقع فارسی شده واژه منورالفکر است. و منورالفکر خود ترجمهای تحتاللفظی از کلمه انتلکتوئل فرانسوی است. کلمه انتلکتوئل در زبان و فرهنگ سیاسی فرانسه معنایی دارد. و واژه روشنفکر در زبان و ادبیات سیاسی ایران از آن مفهوم فاصله زیادی دارد.
من با این واژه از چند جهت مشکل دارم. اول اینکه برآمده از تفکر غیرشفاف است! دوم از این جهت که به خاستگاه سیاسی خاصی تعلق دارد و با توجه به همان خاستگاه سیاسی قابل بحث است.
تفکر غیر شفاف یعنی چه؟
تفکر غیرشفاف در بین ما ایرانیها رواج بسیار دارد. تفکری برآمده از روحیه شاعرانگی ما که با متر و معیارهای علمی فاصله زیاد دارد.
بگذارید اول یک مثال بزنیم. افراد خوشتیپ شهر الف جایزه خواهند برد.
خوشتیپ یعنی چه؟ چه معیاری برای آن وجود دارد؟ اگر بخواهید تفکر عموم را مورد استناد قرار بدهید در اینصورت هر کس نظر خاص خودش را دارد.
اما در مقابل میتوان از چیزی مانند معیار BMI (Body Mass Index) یعنی نسبت وزن و قد، بهره برد. در این حالت فردی دارای شاخص توده بدنی نرمال بود، وی را خوشتیپ مینامیم. تعریف ما از خوشتیپ کاملاً قراردادی است و برای شرح تفاوت دو مفهوم واژه شاعرانه و واژه علمی و به عنوان یک مثال مورد استفاده قرار گرفته است.
در این حالت، همه افراد نظر یکسانی خواهد داشت. چون تعریف ما به دو عدد وزن و قد بستگی دارد که این دو عدد خود معیارهای دقیقی دارد. در این حالت نظر شخصی افراد در کار دخالت داده نمیشود.
فرق این دو حالت در این است که یکی پدیدهای ذهنی و خیالی است و دیگری پدیدهای علمی که از ذهن من و شما فارغ است. نظر من و شما روی چند کیلوگرم بودن وزن کسی تاثیری ندارد. اکی؟
مطابق همین مثال، من کلماتی مانند روشنفکر را مشکلدار میدانم. تا حالا فکر کردهاید که این کلمه دقیقاً یعنی چه؟
و اصلاً اگر بپذیریم فردی روشنفکر نیست، سپس باید به او چه گفت؟ تاریک فکر؟ این تازه اول کار است.
انتلکتوئل در زبان فرانسه یعنی چه؟
مسأله بعدی ترجمه این کلمه از زبان فرانسه است. کلمه intellectuelle از زبان فرانسه به خیلی از زبانهای دنیا رفت و جزئی جدایی ناپذیر از مباحث اندیشه دنیای معاصر شد. در فارسی هم، زمانی از کلمه انتلکتوئل استفاده میشد. در فرهنگ لغت کولینر اینگونه آورده شده است:
Intellectual means involving a person’s ability to think and to understand ideas and information.
که معنای مشخصی است. یعنی داشتن تفکر انتقادی. فکر کردن و درک کردن ایدهها و اطلاعاتی که در یک زمینه موجود است. لذا انتلکتوئل به معنای متخصص برجسته در مقابل متخصصین معمولی که در حد دانش آموخته هستند، میباشد.
متخصصی و تحصیلکردهای که در زمینهای دارای تفکر انتقادی و خلاق است. در مقابل متخصص و تحصیلکردهای که صرفاً در آن زمینه دانش کسب کرده است.
اولین گروههایی که در ایران کلمه روشنفکر را استعمال کردند چپها و به ویژه حزب توده بودند. از نظر اینان روشنفکر در مقابل توده قرار میگیرد. نوعی داعیه پیامبری در این معنا مستتر است. یعنی من روشنفکر هستم و آنچه میگویم را شما تبعیت میکنید. میدانیم که احزاب چپ در کشورهای مختلف با این داعیه پیامبری و بستن فضای باز اندیشه و بستن راه بر بیان عقاید انتقادی چه بر سر جوامع آوردهاند.
مشکل دوم من با این کلمه همین است که این واژه خاستگاه سیاسی چپ دارد. و به معنای فردی استفاده میشود که مردم به واسطه نادان بودن و توده بودن خود باید از وی تبعیت کنند.
در این معنا روشنفکری، جریانی است متعلق به جریانهای چپ و در صدد است که گفتمان سیاسی چپ را در جامعه گسترش بدهد.
هر گاه میخواهیم راجع به این کلمه بحث کنیم همیشه به دو واژه «روشن» و «فکر» توجه داریم. در صورتی که هیچ ربطی ندارد!
کتاب خواندن برای آگاهی یا برای روشنفکری؟
حالا برگردیم به اصل ماجرا! کتاب خواندن برای آگاهی یا برای روشنفکری؟
کتاب خواندن برای روشنفکری یعنی خواندن کتابهایی که گفتمان سیاسی خاصی را شرح میدهد. کتابهایی که پر از غرغر کردن و حرفها و شعارهای مبهم هستند. که فقط حرف توی دهن آدم میگذارند. کتابهایی که آدمهایی دائمالغرغر تربیت میکنند و افراد را با جامعه زاویه دار میکنند.
در واقع من این نوع کتابها را فقط وسیلهای برای شستشوی مغزی میدانم. کتابهایی که نه مهارتهای کسب درآمد را به ما میآموزد. نه میتوانند نسلی صبور تربیت کنند که ساکت و متواضع در شاخهای که علاقه دارند تبدیل به متخصص بلامنازع شوند.
من نه علاقهای به این گونه کتابها دارم و نه به شما توصیه میکنم. کلیگویی و شعار دادن راحت است. این دست کتابها دهها سال است که در جامعه ما منتشر میشوند و تا امروز مطالعه آنها، هیچ کمکی به ما نکرده است.
با این حساب تا حدودی روشن شده است که منظور من از کتاب خواندن برای آگاهی و تفاوت آن با کتاب خواندن برای روشنفکری چیست؟
کتاب خواندن برای آگاهی چه ویژگیهایی دارد؟
به زبان ساده آگاهی یعنی داشتن معلوماتی که در تصمیمگیری شما در مورد هر چیزی نقش اساسی دارد. یعنی آن قسمت از اطلاعاتی که اگر در اختیار ما باشد، به فردی دارای قدرت نقد و تحلیل تبدیل میشویم.
در این صورت کتاب خواندن برای آگاهی نه تنها به مسائل سیاسی برنمیگردد که تمام مسائل جامعه را در بر میگیرد.
در نوشتهای قبل از این توضیح دادیم که باید «هنر کم کتابخواندن» را آموخت. به این معنا که ابتدا باید دانست که سؤال اساسی ما چیست، سپس برای یافتن پاسخ آن سؤال دست به مطالعه زد. و به همین ترتیب سؤال به سؤال پیش میرویم و دانش و تخصص خود را در زمینهای گسترش میدهیم.
در این حالت به جای غرق شدن در حجمی از کتابهایی که ممکن به دلیلی مانند معروف بودن و … انتخاب شده باشند، کتابها را با هدف مشخصی انتخاب میکنیم. یعنی به جای هزار کتاب پراکنده و نامربوط، ده کتاب عالی در زمینهای خاص مطالعه میکنیم.
در این صورت فرقی نمیکند پزشک باشید یا مهندس. فرقی نمیکند معلم ریاضی باشید یا برنامهنویس. یا فرقی نمیکند خانم خانهدار باشید و دارای دو فرزند، یا فروشندهای که اجناس خود را کوچه به کوچه میبرد تا بفروشد.
مثال بارز برای تفاوت بین فردی که برای آگاهی کتاب میخواند، و کتابها را بر مبنای یافتن پرسشی انتخاب کرده است، و فردی که کتاب میخواند که کتاب خوانده باشد کسی نیست جز برایان تریسی.
برایان تریسی یک دستفروش بود. و برای بالا بردن میزان فروش خود به مطالعه کتابهایی پرداخت که در این زمینه کمکش کنند. او از هر منبعی برای یادگیری بیشتر در این زمینه بهره جست. و در نهایت تبدیل به یک ثروتمند خودساخته شد که سالانه به چندصد شرکت در سراسر دنیا مشاوره فروش میدهد.
برایان تریسی از چه مسیری رفت که دیگر مدیران هم عصر با وی نتوانستند؟ زمانی که او دستفروش بود، مدیرانی در آمریکا بودند که پشت میز بودند و کارمندانی هم داشتند. اما کدام یک رشد کرد و کدام یک در جا زد؟
در این مقاله میتوانید اطلاعات خیلی خوبی در مورد برایان تریسی بیابید: زندگینامه برایان تریسی به زبان فارسی
کتاب خواندن برای آگاهی یا برای تکرار مکررات؟
کتاب خواندن برای آگاهی یعنی:
- کتابی که میخوانیم بر مبنای یک هدف روشن و برای یافتن پرسشی انتخاب شده باشد.
- کتابی بخوانیم که به ما دانش و اطلاعات جدیدی بدهد.
- کتابی بخوانیم که روشها و تفکرات قبلی را چالش بکشد. نه اینکه آنچه در ذهن ما هست را تأیید کند.
به قول آنچه میگویند:
با سخن «راست» ولی تلخ مرا آگاه کن ولی هرگز با «دروغی» شیرین فریبم مده.
کتاب خواندن برای آگاهی نتایج زیر را در بر دارد:
هر بار که کتابی تازه میخوانیم، اطلاعات زیادی دریافت میکنیم.
آیا کتابی که میخوانیم چیز جدیدی به ما میآموزد؟ روش جدیدی یاد میگیریم؟ آمار راهگشایی در زمینه کاری خود دریافت میکنیم؟ آیا کتابی که میخوانیم باعث میشود از آن به بعد با روشها و ابزارهای جدیدی که به ما معرفی شده است، بهتر کار خود را پیش ببریم؟
هر بار که کتابی را میخوانیم، تغییری در نگرشهای ما رخ میدهد.
به جز دریافت اطلاعات و آمار و روشهای جدید، که به جنبه کمی مطالعه ربط دارد؛ ما برای نو شدن نگاه و گستردهتر شدن دید خود هم کتاب میخوانیم. ما کتاب نمیخوانیم که حرفهایی که به آنها اعتقاد داریم، مورد تأیید قرار گیرید. بلکه کتاب میخوانیم تا نگرشهای ما مورد چالش واقع شود. هر بار که ایدهای به چالش کشیده شود، به ایدهای بهتر بدل میگردد.
در این حالت، کتاب میخوانیم تا فیلترهای ذهنی ما برداشته شود و با جهان اطراف خود ارتباط بهتری داشته باشیم. البته قبل از آن هم لازم است که ابتدا با خود ارتباط بهتری داشته باشیم.
چیزی که در اینجا میگویم جواب این سؤال احتمالی شماست که: پس خواندن آثار ادبی چه فایدهای دارد؟
ادبیات برای این است که با خود، جهان اطراف و دیگر انسانهایی که با آنها زیست اجتماعی داریم، ارتباط خیلی بهتری داشته باشیم.
ما به مرور چیزهایی زیادی را فراموش میکنیم. در گیر و دار زندگی دچار روزمرگی میشویم. ما یک بار به دنیا میآییم و در آن یک بار فقط با ظرفیت خود میبینیم و میشویم. چه خوب بود اگر میشد در کالبد دیگران زیست و با چشم آنها دید. چه میشد اگر میدانستیم در ذهن دیگران چه میگذرد؟
ادبیات در اینجا پا به میان میگذارد و ما را با تمام انسانهایی که مانند ما دغدغه زیست توام با عشق و محبت را دارند، آشنا میکند.
در انتخاب آثار ادبی (مانند رمان و شعر) هم میتوان برای روشنفکری خواند یا برای آگاهی.
در ادبیات، کتاب خواندن برای آگاهی زمانی حاصل میشود که آثاری که «انسانگرا» هستند را برای مطالعه انتخاب کنیم. نه آثاری که در خدمت یک ماشین فکر هستند و برای تلقین آن بافتهها به رشته تحریر درآمدهاند.
ادبیات زمانی که به رشد فکر ما، به وسیعتر شدن نگاه ما کمک کند برای ما آگاهی به همراه میآورد. آگاهی یافتن از آنچه دیگران میاندیشند، به همزیستی و همفهمی ما کمک میکند.
نالیدن و سیاه نمایی را همه به خوبی میدانند. چه کسی حرفی دارد که ما را با سطح بالاتری از نگرش آشنا کند؟
و دوباره از خودم میپرسم: کتاب خواندن برای آگاهی یا برای روشنفکری؟
مقالههای مرتبط
در اینجا لیستی از مطالب مرتبط با موضوع این مقاله آوردهام. امیدوارم برای شما جالب و خواندنی باشند:
و حرف آخر اینکه
اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانیهای سایت مطلع میشوید، لطفاً ایمیل خود را در قسمت زیر وارد کنید.
چنانچه مطالب این سایت را مفید میدانید، از طریق باکس زیر این مقاله را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. از شما ممنونم
7 پاسخ به “کتاب خواندن برای آگاهی یا برای روشنفکری؟”