چرا قانون جذب کار نمیکند؟ همه ما در مورد قانون جذب چیزهای زیادی شنیدهایم. آنقدر در این مورد صحبت شده است که فکر میکنم این موضوع تا مرز اشباع هم پیش رفته باشد.
ابتدای کار زمانی که تازه این بحث مطرح شده بود، تعداد افرادی که به این قانون بیاعتماد بودند و فکر میکردند که این قانون کلاً یک خوشخیالی خام است و عدهای میخواهند خود را پشت آن قایم کنند، خیلی زیاد نبود.
رفته رفته افرادی پیدا شدند که گفتند: ما امتحان کردیم جواب نداد! و امروز عدهی زیادی هستند که معتقدند این قانون کار نمیکند. و کلاً یک داستان بافی بیش نیست.
آنها معتقدند که این حرفها فقط مشتی شعار است که برای دلخوش کردن خوب هستند: «عوامل زیادی هستند که ما کنترل آنها را در اختیار نداریم، این عوامل روی زندگی ما تأثیر میگذارند. به طوری که ما ممکن است به خیلی از آرزوهای خود نرسیم». عدهای هم معتقدند: «بازیِ لیست آرزو درست کردن و رویابافیها ربطی به دنیای واقعی ندارد.» عدهای هم معتقدند که «این حرفها اصلاً هیچ ربطی به جامعه ما ندارد».
افرادی که در مورد قانون جذب ابراز عقیده میکنند، به ۲ گروه عمده تقسیم میشوند:
افرادی که قانون جذب را قبول ندارند
- افرادی که احساس قربانی بودن میکنند.
- افرادی که احساس حقارت میکنند.
- افرادی که منفیباف و بدبین هستند.
- افرادی که اعتماد به نفس ندارند.
- افرادی که این حرفها را خیالبافی و غیر واقعی میدانند.
- افرادی که عملگرا نیستند.
افرادی که از قانون جذب دفاع میکنند
- افرادی که خیالباف هستند
- افرادی که خوشبین و مثبتاندیش هستند.
- افرادی که عملگرا هستند.
- افرادی که بازیهای ذهنی و فرار از واقعیت علاقه دارند.
قانون جذب چیست و چه میگوید؟
قانون جذب به طور ساده راجع به «فیلترهای ذهنی» صحبت میکند. انسانها به مرور و تحت تأثیر ناملایمات زندگی و «تجربههای دردناک» نسبت به دنیای اطراف دچار ترس و بدبینی میشوند. تجربههای ناکامی ما بعد از مدتی در ذهن تبدیل به «حقایقی انکارناپذیر» میشوند.
یک واقعیت خیلی تفکربرانگیز راجع به ذهن این است که ذهن بین واقعیت، رؤیا، خیال، خاطره، خواب و … تفاوتی قائل نیست. این ضمیر خودآگاه ماست که به ذهن میفهماند که دیشب خواب دیدی که از درخت افتادهای. و اینکه در کودکی حین دروازهبانی دماغت شکست، خاطره است. و اینکه «تصویر» افتادن خود از روی دیوار را مجسم میکنی، خیال است.
همه ما داستان «قصهی عینکم» اثر رسول پرویزی را خواندهایم. شخصیت اصلی داستان تمام عمرش، جهان را مات میدیده است. تا اینکه روزی عینک میزند و جهان را شفافتر و دوست داشتنیتر و زیباتر میبیند.
مانند همان که بر چشم راوی داستان گذشته، بر ذهن ما هم غبارهایی مینشیند و بعد از مدتی مانند فیلتری عمل کرده و جلو دید ما را سد میکند.
شاید مهمترین چیزی که قاون جذب میگوید این است که عبارتهای «نمیتوانم»، «نمیشود»، «نمیگذارند» و … همه و همه فیلترهایی است که بر ذهن نشسته است و باید آنها را برداشت تا جهان را گستردهتر و اقعیتر دید.
بعد از مدتی که غبار بدبینی بر ذهن ما نشست، از جایی به بعد تمام هم و غم ما میشود فکر کردن راجع به چیزهایی که نمیخواهیم. در اثر تجربههای بد گذشته، ما بیماری را نمیخواهیم. طلاق و جدایی را نمیخواهیم. بیکاری و فقر را نمیخواهیم و …
دومین مسأله اینکه تا چیزی «امکان پذیر» نباشد، به خیال ما خطور نمیکند. اینکه انسان پرواز کرد زمانی رؤیای کسی بود. اینکه انسان به فضا رفت، رؤیای یک نفر بود. اختراع ماشین. اختراع موبایل و اینترنت و … همه و همه زمانی فقط یک رؤیا بوده است.
وقتی چیزی مورد تخیل قرار میگیرد، حتماً تحقق یافتنی هم هست. این دومین نکته در مورد قانون جذب است.
از این دو مطلب که بگذریم. تقریباً هر چیز دیگری حول و حوش این قانون گفته شده، اضافات حاشیهای بوده است.
بعضیها آن را خیلی لوس و بیمایه بیان میکنند. بعضیها فقط مشتی کلمات شاعرانه را که بیشتر به یک مشغلهی ذهنی شبیه است، را به نام این قانون جا میزنند.
قانون جذب در دو نکته خلاصه میشود:
- فیلترهای ذهن خود را بردارید تا جهان را وسیعتر و گستردهتر بیابید.
- هر آنچه به ذهن خطور میکند، تحقق یافتنی است. امر ناممکن هیچ گاه به ذهن شما خطور نمیکند.
چرا قانون جذب کار نمیکند؟
در اینصورت طبیعی است که از خود بپرسیم پس چرا قانون جذب کار نمیکند؟ آیا در جامعه ما قانون جذب کار نمیکند؟ آیا با توجه به شخصیت افراد است که قانون جذب کار نمیکند؟ یا عوامل دیگری دارد؟ در زیر به بعضی از این عوامل میپردازیم.
یکم: آدمهای ضعیف و کوچک
وقتی صحبت از «لیست» میشود، اکثر افراد چیزهای خیلی کوچکی را به عنوان آروزی خود مینویسند. زمانی به همراه بعضی از دوستان در کلاسهایی گروهی شرکت میکردیم (شاید بیست سال پیش) که موضوع آن ارتقاء مهارتهای فردی بود. اولین بحثهای کلاس شامل هدف، مدیریت زمان و چیزهایی از این دست بود.
ما موظف بودیم در کنار اینکه در کلاس شرکت میکنیم و بیرون از کلاس کتابهای معرفی شده را مطالعه میکردیم، یک سری کارهای عملی هم انجام دهیم و در کلاس گزارش کارها را بدهیم.
یکی از تکالیف ما نوشتن لیست آرزوها بود. جلسهای که قرار بود آرزوهای خود را بخوانیم، هیچ گاه از ذهنم پاک نمیشود.
وقتی از دوستان حاضر در جلسه خواسته شد که لیست آرزوهای خود را بخوانند، از بین تمام سی و چند نفر افراد حاضر در جلسه، تقریبا تمام افراد لیست آروزهای خود را دقیقاً همین خواندند:
- داشتن پژو ۲۰۶ آلبالویی
- داشتن یک خانه ویلایی در بیرون از شهر
- داشتن ۹۰۰ هزار تومان درآمد ماهانه
شماره یک تا سه تمام لیستها همین بود. با همین ترتیب. شماره ۴ و ۵ هم متعلق بود یه چیزهایی مانند داشتن یک سگ، تقبل سرپرستی یک کودک یتیم و …
نکته بارزی که دوست دارم همین الان به آن اشاره کنم، صحبت تکراری خیلی از دوستان بود که «دوست داریم به قدری درآمد خوبی داشته باشیم که برویم و در جایی دور از شهر و آدمهایش زندگی کنیم».
تا همین جایی که آمدهایم، کلی حرف برای گفتن هست. اول اینکه این نوع صحبتها و دیدگاهها نشان دهنده این است که فرد حتی به آن درجه از پختگی فکری و شخصیتی نرسیده که بخواهد وارد فاز قانون جذب بشود.
ما خیلی وقتها متوجه نیستیم که خواستههای خیلی کوچکی داریم. این خواستههای کوچک، نه تنها نشان دهنده رؤیاپرداز بودن ما نیست، بلکه برعکس نشان میدهد چقدر آدمهای تنبل و تن پروری هستیم.
گاهی این آرزوها نشان دهنده این است که افقهای دید ما خیلی کوتاه است. فکر ما آنچنان فکر بلندپروازانهای نیست که به این کارها بیاید.
گاهی این خواستهها نشان میدهد ما چقدر آدم کلیشهای و بیفکری هستیم که غیر از خودمان چیزی و کس دیگری را نمیبینیم.
اینکه بروم بیرون از شهر زندگی کنم، اینکه سرپرستی کودکی یتیم را به عهده بگیرم، به آدمها نیاز نداشته باشم، خانه ویلایی بیرون از شهر داشته باشم و … نشان دهنده این است که فرد کوچکترین درکی از جامعه، محیط زیست و … ندارد. این صحبتهای واکنشی است از مشکلاتی که فرد به طور جدی دارد ولی این را به خود مربوط نمیداند که رشد شخصیتی لازم برای رقابتهای جدی در جامعه را ندارد. برعکس او فکر میکند همه چیز تقصیر این آدمهاست و من یک قربانی در این جامعه وحشی هستم.
کودک یتیمی که او بر عهده میگیرد، خود اوست که میخواهد برایش ناجی باشد. تا ناجی نداشته را سر آن بیچاره آوار کند.
نه دوستان عزیز، ماشین و خانه و درآمد بی دردسر و بریدن از جامعه و خودخواهیهای کلیشهای و رویاهای سینمایی و عمل جراحی و … بیشتر نشان دهنده عقدههای درونی ماست تا بزرگی و رویاپردازی.
آنطور که گفتهاند:
هدفی که انسان را نلرزاند هدف نیست.
یا دیگری میگوید:
باید آنقدر آرزوی شما بزرگ باشد که حتی خودتان هم از یادآوری آن خندهتان بگیرید و احساس احمق بودن بکنید.
و اگر با این حال که لرزیدید و احساس احمق بودن کردید، باز هم به آرزوی خود چسبیدید، در این صورت شما یک رؤیاپرداز هستید که موفقیت در انتظار شماست.
سفر به ماه، پرتاب سفینه فضایی، کشف واکسنی برای درمان بیماریها، رفع گرسنگی انسانها و کشف روشهای مناسب برای بالابردن میزان بهرهوری گندم، اختراع اینترنت، اختراع کامپیوتر و همه و همه رؤیاهایی بودهاند که نام بردن از آنها ممکن بوده زمانی صدور جواز جنون را به همراه داشته باشد.
بیلگیتس، استیو جابز، جف بزوس و … از روز اول اینقدر مقبولیت عمومی نداشتهاند. چه بسا که اگر در آن روزهای تلاش و بدبختی کشیدن، آنها را میدیدیم، ما هم جزو تمسخرکنندگان آنان میبودیم.
دوم: همه چیز از یک ایده شروع میشود، ایده شما چیست؟
همه میخواهند پولدار شوند! کسی هست که نخواهد درآمد خوبی داشته باشد؟ کسی هست که نخواهد سفرهای دور دنیا داشته باشد؟ کسی هست که نخواهد یک خانه بزرگ با تمام امکانات رؤیایی داشته باشد؟ کسی هست که نخواهد یک ماشین خیلی شیک و آخرین مدل داشته باشد؟ کسی هست که نخواهد بهترین و با کیفیتترین لباسهای دنیا را پوشد؟ کسی هست که نخواهد تمام و کمال غذای ارگانیک و با کیفیت بخورد؟ کسی هست که نخواهد کار و باری داشته باشد که مجبور نباشد صبح زود و با استرس و در حالی صبحانه نخورده است، خود را به سرکار برساند؟
نه! هیچ کس نیست که آرزوی چنین وضعیتی را نداشته باشد. اما اینکه میخواهیم پولدار شویم به تنهایی کافی نیست. ایده شما برای پولدار شدن چیست؟ زندگی امثال ایلان ماسک به خوبی نشان دهنده این است که ایدههای طلایی به دنبال خود درآمد طلایی میآورند.
پس بعد از اینکه لیست «آرزوهای خیلی بزرگ» خود را نوشتید، قدم بعدی از یک «ایده» شروع میشود. ایده شما چیست؟
سوم: این دفعه هیچ کاری را شروع نکنید، همان کارهای قبلی را تمام کنید
قانون جذب فقط در مورد این صحبت میکند که آنچه میخواهید را میتوانید به دست آورید. اما این شدنی بودن و به دست آمدنی بودن هر چیز، منوط به عملگرا بودن فرد هم هست.
یا به عبارتی، چرا قانون جذب کار نمیکند؟ چون کسی کاری نکرده است تا کاری بشود!
شنبه روز آدمهای شکست خورده است. وقتی میخواهید کاری را از شنبه شروع کنید، آن را هیچ وقت شروع نمیکنید.
هر از گاهی بادی به سر ما میافتد و تحت تأثیری کسی یا چیزی تصمیم میگیرم این بار دیگر فردی دیگر باشیم و فلان کار را شروع کنیم.
توصیه من به خودم و شما این است: بیایید این دفعه کاری را شروع نکنیم. همین کارهایی که سالهای سال است شروع کردهایم ولی هنوز آن ها را سر و سامان ندادهایم را به پایان برسانیم.
- این بار کاری را شروع نکنیم، همان کارهای قبلی را تمام کنیم.
- چند سال است که میخواهیم زبان خارجهای را تمام و کمال یادبگیریم؟
- چند سال است که میخواهیم از همین شنبه ورزش را به طور جدی شروع کنیم؟
- چند سال است که باید شروع به یادگیری چند مهارت جدی در خصوص شغل و حرفه خود داشته باشیم؟
- آن کتابهایی که سالهای سال است روی قفسه کتابها خاک میخورند، کی باید خوانده شوند؟
- این همه تب که روی مرورگر شما باز هستند، کی باید خوانده و بررسی شوند؟
- چند سال است که میخواهید فلان نرمافزار را یاد بگیرید؟
بله همه لیست آرزوها دارند. اما از اینستاگرام و فیسبوک نمیرسند که یک متن ۲۰۰۰ کلمهای را که میدانند یک مقاله مفید است بخوانند.
مردم میگویند که خواندن با لپ تاپ و گوشی خسته کننده است و چشم آنها را اذیت میکند، اما ساعتها به صفحه اینتساگرام زل میزنند.
دورهای که به صِرف داشتن یک مهارت یا یک «تصدیق ششم ابتدایی» و چه میدانم «تصدیق رانندگی» بشود یک زندگی درست و درمان را مهیا کرد گذشته است.
باید یادگرفت. زمانه زمانهی یادگیری است. هر که بیشتر بداند و همزمان باز هم در حال یادگیری باشد و همچنین همزمان با آن در حال تلاش و دوندگی باشد و با زیرکی از ابزارهای جدید سود بجوید، خواهد توانست به آرزوهای خود لباس واقعیت بپوشاند.
آدمها تحت تاثیر چیزی یا کسی یک لیست آرزوها برای خود درست میکنند، اما هیچ گاه زحمت یادگرفتن چهار تا چیز مفید را به خود نمیدهند. آنها فکر میکنند قانون جذب در مورد این است که بدون «عمل» به خواستههای خود برسیم.
قانون جذب میگوید شدنی است، اما نمیگوید به راحتی خوردن یک لیوان آب!
چهارم: تبی که زود بگیرد، زود هم رها میکند.
فکر کردید که اگر لیستی را بزنید به دیوار و توی آن همه عقدههای خود را بنویسید، همه چیز حل میشود؟
- یه ماشین آخرین سیتسم (که باهاش همه رو تحقیر کنم)
- یه خونه ویلایی بیرون شهر (چون من مردم گریز و حقیرم)
- یه سگ خوشگل (چون با آدمی که صاحب نظر باشد آبم توی یک جو نمیرود، عاشق حیوان زبان بسته هستم که توانایی مخالفت کردن با من را ندارد )
- سرپرستی یه بچه یتیم رو بر عهده بگیرم (چون میخوام نقش ناجیای که خودم تو زندگی نداشتم رو برای اون بازی کنم و اون رو تحت کنترل تفکرات وسواسی خودم قرار بدم)
- …
اینکه آرزوهای ما چه هستند، در اینجای بحث من خیلی هم مهم نیست. هر چند که تا اینجای کار به طور مفصل فرق بین آرزوی توأم با ایده عملی و انساندوستانه با واکنشهای از سر استیصال و عقده را توضیح دادهام.
اما برگردیم سر اصل مطلب: چرا قانون جذب کار نمیکند؟ چون به صرف اینکه چهار خط توی یک کاغذ نوشتید به خودی خود هیچ چیزی حل نمیشود.
- آیا قانون جذب به جای شما صبح زود از خواب بیدار میشود و دنبال کارهای یادگیری زبان خارجه و یادگیری زبان برنامه نویسی، یادگیری آمار، یادگیری نرم افزار میرود؟
- آیا قانون جذب به جای شما پشت سیستم مینشیند و تا پروژهای را تکمیل نکند از پشت آن برنمیخیزد؟
- آیا قانون جذب به جای شما گوشی تلفن را برمیدارد و کار بازاریابی و پیگیری مشتریان را انجام میدهد؟
اینکه تحت تاثیر کسی یا چیزی چهارتا خط آرزو روی یک کاغذ نوشتید، مهم نیست. مهم سمج بودن شما بعد از صد بار به در بسته خوردن هم هست. اینکه فیلم راز را دیدید و تصمیم گرفتید کارهایی بکنید و چیزهایی هم نوشتید. آیا صد روز بعد هم هنوز همان حرفها و تصویرها در شما زنده است؟
مقالههای مرتبط
اگر به این سؤال علاقهمند هستید که چرا قانون جذب کار نمیکند؟ میتوانید به مطالعه مقالههای زیر هم بپردازید.
- باشه بعداً انجام میدم و هیچ وقت انجام نمیدم.
- بعداً وجود نداره. بعداً چای سر میشه، بعداً آدم پیر میشه، بعداً زندگی تموم میشه.
- اهمالکاری
- دو ویژگی هر آدم شکستخورده که نباید داشته باشید
و حرف آخر اینکه
برای اطلاع از جدیدترین مقالهها، فیلمها و همچنین کدهای تخفیف در خبرنامۀ سایت ثبتنام کنید.
مقاله ای بسیار عالی بود همراه با دیدگاه هایی واقع بینانه
دستمریزاد 💚👊