وقتی نمیتوانیم کارهایی را انجام دهیم که بیشترین همسویی را با اهداف بلندمدت ما دارند یا وقتی در استفاده از زمان بازدهی لازم را نداریم و وقت زیادی صرف انجام کارها میکنیم و همیشه از برنامۀ خود عقب هستیم میگوییم که کنترل زندگی از دستمان خارج شده است. چه کنیم که کنترل زندگی خود را در دست بگیریم؟
یکی از پرسشهای بنیادی بشر همیشه این بوده است: چگونه زندگی کنیم که شاد و خوشبخت باشیم؟ قدمت پاسخهایی که به این پرسش دادهاند به یونان باستان برمیگردد. افراد مختلف پاسخهای مختلفی به این پرسش دادهاند. اما چکیده و مخرج مشترک همۀ این پاسخها در یک جمله خلاصه میشود: خوشبختی و شادی در این است که کنترل زندگی خود را در دست بگیریم. چون تنها در این صورت است که آزادی انتخاب داریم.
در دست گرفتن کنترل زندگی در این مقاله، خیلی ساده، یعنی:
- به کارهایی بپردازیم که مورد علاقۀ ماست و با اهداف درازمدت ما هماهنگی دارند.
- از زمان خود به طور بهینه استفاده کنیم.
- ایدهها و روشهای جدید را وارد زندگی خود کنیم و در مسیر رشد باشیم.
پیاده کردن موارد ۱ تا ۳، یعنی افزایش میزان درآمد و این خود برای ما قدرت انتخاب و آزادی بیشتری به همراه خواهد آورد که خود همین یعنی کنترل بیشتر بر زندگی.
به عکس زیر توجه کنید:
کیست که دوست ندارد در چنین موقعیتی باشد؟ به این فکر کنید که یکی از عزیزانتان در موقعیت بدی قرار گرفته و نیاز به یاری شما دارد. این کمک میتواند هر نوع کمکی باشد، اعم از مالی و غیر مالی. اما با توجه به اینکه شما فردی هستید که کنترل زندگی از دستتان خارج شده و مدام غرق گرفتاریهای متفاوت هستید به دلایل مختلفی نمیتوانید به او کمک کنید. یا حتی خودتان به خاطر شرایطی که دارید قدرت انتخاب ندارید، آزادی لازم برای انجام خیلی کارها را ندارید. نتیجۀ چنین وضعیتی این است که شما در نقش یک تماشاچی صرف در زندگی هستید که شاهد از دست رفتن فرصتها، رؤیاها و عزیزانتان هستید.
چگونه کنترل زندگی خود را در دست بگیریم؟
در این بخش به مهمترین عواملی میپردازم که به کمک آنها میتوانیم کنترل زندگی خود را در دست بگیریم.
۱. هدف
هدفی که انسان را نلرزاند هدف نیست! وقتی صحبت از هدف میشود همه یاد خانه و ماشین و درآمد ثابت میافتند. البته اینها جزو ضروریات زندگی است. ضروریات زندگی هم همانطور که از نامش پیداست هدف نیست بلکه نیازهای اولیه است. برای به دست آوردن آنها هم باید تلاش کرد. اما وقتی صحبت از هدف میشود از چیزی صحبت میکنیم که فکر کردن به آن ترس در دل ما ایجاد میکند.
هدف برای ایلان ماسک، جف بزوس، بیل گیتس، استیو جابز، لویی پاستور، نیوتن، آینشتاین، هلن کلر، ملاله یوسف زی، برادران رایت و … چه معنایی دارد؟
چه چیزی هست که دوست دارید آن را محقق کنید؟ چیزی که به قدری بزرگ است که از گفتن آن به دیگران ابا میکنیم چون فکر میکنند ما احمق هستیم!
تا زمانی که هدفی در زندگی نداشته باشیم، کاری از پیش نخواهیم برد. پشت فرمان نشستن و رانندگی کردن ما را به جایی نخواهد رساند اگر ابتدا ندانیم که مقصد کجاست!
پس ابتدا هدفهای مهم زندگی خود را روی کاغذ میآوریم. میتوانیم یک ساعت یا یک روز به این کار اختصاص دهیم. ولی در نهایت لیست هدفهای خود را روی کاغذ میاوریم و آنها را به هر ترتیبی که دوست داریم اولویتبندی میکنیم.
در همین زمینه
۲. خواست و اراده
نقطۀ شروع هر موفقیتی خواست و اراده است. هر دوی این عوامل با هم لازمند. هم خواستن و هم اراده قوی برای تحقق آن خواسته. اغلب افراد میگویند ما میخواهیم اما نمیشود. خواستن به معنای این نیست که چیزی را در ذهن خود داشته باشید. خواستن زمانی معنا پیدا میکند که حاضر باشید هزینۀ لازم برای رسیدن به چیزی را هم بپردازید.
چند مثال
- میخواهید زبان انگلیسی یادبگیرید؟ آیا حاضر به پرداخت هزینۀ آن هم هستید؟ مثلاً به صورت منظم در کلاس شرکت کردن، یا صرف وقت در طی روز برای مطالعه و کار روی مهارتهای چهارگانه؟
- میخواهید تناسب اندام داشته باشید؟ آیا حاضر هستید سختی عرق ریختن و درد جسمانی را هم تحمل کنید؟ حاضر هستید از خیلی خوراکیهای خوشمزه که مضر هستند صرف نظر بکنید؟
- میخواهید شغل بهتری داشته باشید؟ آیا حاضر به تحمل سختیهای یادگیری مهارتهای جدید هستید؟ آیا جرأت ریسک کردن و استعفا دادن را هم دارید؟
من میخواهم اما نمیشود، یعنی من میخواهم چیزی را بدون هزینههای مختلف آن به دست آورم.
اگر میخواهیم کنترل زندگی خود را به دست بگیریم، ابتدا باید بخواهیم و ارادۀ ایستادگی بر اهداف خود را داشته باشیم. هزینههای احتمالی را برآورد کنیم و با روندی معقول و منطقی خود را برای پرداخت هزینههای مالی، زمانی، روانی و … آماده کنیم.
در همین زمینه
۳. مدیریت زمان
همۀ ما دوست داریم کارهای بیشتری را در زمان کمتری به انجام برسانیم، اما نمیشود. همچنین گاهی پیش میآید که برنامۀ هفتگی ما پر از کارهایی است که خیلی ربطی به اهداف درازمدت ما ندارد؛ در مقابل کارهایی که مستقیماً به خوشبختی و ثروت ما در آینده وابسته است، هیچ جایی در برنامۀ هفتگی ندارند.
این حالت یعنی نداشتن مدیریت زمان.
برایان تریسی در چند کتاب خود یک موضوع مشترک را مرتب بیان کرده است:
«هرچه دربارۀ انسانهای موفق بیشتر مطالعه کردم، برایم بیشتر روشن شد که همۀ آنها از وجه مشترک یکسانی برخوردارند: آنها به زمان بها میدهند و پیوسته در تلاشند که سازمانیافتهتر شوند و از کارایی بیشتری برخوردار گردند. من سرانجام به این نتیجه رسیدم که بدون داشتن مهارتهای مدیریت زمان امکان رسیدن به سطح بهترینها وجود ندارد. کسی را نمیتوانید سراغ بگیرید که در شرایط آشفته بتواند به موفقیت برسد. بهترین کشفی که من کردم این بود که وقتی با اصول مدیریت زمان آشنا میشوید، همزمان با آن به عاداتی دست پیدا میکنید که منجر به موفقیت و ثروت در دیگر بخشهای زندگی شما میشود.
نقطۀ شروع برای رسیدن به مهارتهای مدیریت زمان این است که بدانید مدیریت زمان به مفهومی همان مدیریت بر زندگی است. بنا به گفته بنجیامین فرانکلین: «آیا زندگی را دوست دارید؟ اگر جوابتان مثبت است زمان را تلف نکنید. زمان همان چیزی است که زندگی از آن ساخته شده است». وقتی آموختید که بر زمان مسلط شوید خود به خود بر زندگی خود مسلط میشوید و سررشتۀ امور و آیندۀ زندگی خود را به دست میگیرید».
دو ساعت وقت بیشتر در روز یعنی چه؟
در مورد مدیریت زمان معمولاً یک سری تفکرات غلط وجود دارد. یکی از آنها این است که مدیرین زمان یعنی اینکه برای ثانیه به ثانیۀ خود برنامه داشته باشیم. به نوعی که تبدیل به یک ربات شویم. این رویکرد اشتباه است. همین که بتوانیم با مدیریت بهتر روی زمانی که داریم، فقط دو ساعت در روز آزاد کنیم، و سپس از آن دو ساعت در جهت اهداف دراز مدت خود استفاده کنیم، بعد از بک سال کارهای خیلی بزرگی را به سرانجام رساندهایم.
مثال واضح آن افرادی هستند که از من برای یادگیری زبان انگلیسی یا ریاضی نظر میخواهند. من هم با توجه به وقت پر آنها و مشغلههایی که دارند، پیشنهاد میکنم که با روزی دو ساعت مطالعه کار را شروع کنند. آنها در ابتدا فکر میکنند این کار شدنی نیست لذا دست به اقدامات انقلابی میزنند و سعی میکنند با رویکردی ایدهآلیستی، از همان روز اول ۵ ساعت در روز وقت برای مطالعه بگذارند. نتیجه؟ یک سال بعد همان فرد دوباره پیام میدهد و نظر میخواهد. سؤال و جوابهای ما همیشه چیزی شبیه این است:
- در این یک سال چه کردی؟
- ابتدا چند روزی مطالعاتی داشتم ولی بعد رها کردم!
- چرا؟
- چون فکر کردم با روزی دو ساعت که به جایی نمیرسم بنابراین روزی ۵ ساعت زمان گذاشتم ولی چون مشغله زیاد دارم لذا مجبور شدم رها کنم …
- خوب من که گفتم روزی دو ساعت مطالعه کن!
- آخه فکر کردم روزی دو ساعت چیز زیادی نیست و مرا به جایی نمیرساند!
- روزی دو ساعت در روز بعد از یک سال حدود ۸۰۰ ساعت مطالعه خواهد شد! در این سال چقدر خواندهای؟
- راستش هیچی!
بنابراین مد نظر داشته باشید که با این رویکرد شروع کنید که در ابتدا فقط روزی دو ساعت وقت اضافه در روز ایجاد کنید و همان را هم به مهمترین فعالیتی بپردازید که رابطۀ مستقیم با اهداف دراز مدت شما دارد.
سؤال: چند سال است که میخواهید چیزی را بیاموزید (زبان – مهارت فنی – نرمافزار تخصصی – زبان برنامهنویسی یا هر چیزی) و متاسفانه راه به جایی نبردهاید؟ اگر روزی یک ساعت یا نهایت دو ساعت برای پروژۀ یادگیری خود وقت گذاشته بودید بعد از این سالها الان در چه سطحی از دانش و مهارت در آن زمینه بودید؟
در همین زمینه
- ۶ راهکار برای مدیریت زمان بهینه در سال ۲۰۲۰
- قانون ۱۵ دقیقه برای مدیریت زمان
- کارهای ناتمام را رها کنید و به کارهای مفیدتر بپردازید
- To do list را کنار بگذارید
- وقت ندارم یعنی وقت نمیگذارم
۴. افزایش عملکرد و بهرهوری
افزایش عملکرد و بهرهوری مکمل مدیریت زمان است. به این ترتیب که یک بار سعی میکنید زمان و عادتهای روزمرۀ خود را مدیریت کنید تا از وقت خود بیشتر استفاده کنید. یک بار هم سعی میکنید کارهای مفیدی که انجام میدهید را با بهرهوری بهتری به سرانجام برسانید.
مثلاً شما با کسب مهارتهای مدیریت زمان توانستهاید دو ساعت در روز زمان اضافه ایجاد کنید و به فعالیت جدیدی که مفید است بپردازید. اما از آن سو در طی بقیۀ ساعات روز هم باید کارهای دیگری خود را به شکل بهتری به سرانجام برسانید. مثلاً با گذراندن یک دورۀ آموزشی از نرمافزار بهتری در کار خود استفاده کنید. یا با بالابردن مهارت و دانش خود کار بهتری را در زمان کمتری انجام دهید.
با مدیریت زمان وقتهای مردۀ خود را زنده کرده و کارهای مفیدتری را جایگزین کارهای غیرمفید میکنید.و با افزایش بهرهوری و عملکرد، همان کارهای قبلی که مدتهاست انجام میدهید را با کیفیت بهتر و در زمان کمتری سر و سامان میدهید.
اگر در زمینۀ تخصصی خود یک سر و گردن از بقیۀ بالاتر باشید، طبیعتاً پروژههای بهتری را عهدهدار خواهید شد یا خیلی زودتر ارتقاء شغلی خواهید یافت. هر دوی اینها یعنی کاری با درآمد بیشتر.
برای افزایش بهرهوری چه باید کرد؟
جواب این سؤال یک کلمه است: یادگیری. باید برای یادگیری ارزش قائل باشید. هر چه بیشتر یادبگیرید، دانش و مهارت شما بیشتر میشود و هر چه فرد ماهرتر و داناتری باشید، بهرهوری و عملکرد شما زودتر ارتقاء خواهد یافت. و همین نکتۀ به ظاهر ساده یکی از کلیدیترین عواملی است که با پیاده کردن آن میتوانیم کنترل زندگی خود را در دست بگیریم.
در همین زمینه
۵. مدیریت عادتها
ما عادتها را مدیریت میکنیم یا عادتها ما را مدیریت میکنند؟
یکی از راههای ساده برای در درست گرفتن کنترل زندگی، تغییر عادتهاست. اگر چیزی به صورت عادت درآید آن را بدون هیچگونه سختی و مقاومتی انجام میدهیم. یک نگاه به کارهایی که در طول روز انجام میدهیم ما را خیلی ساده به این نقطه میرساند که ما شاید ۸۰ درصد کارهای خود را از روی عادت انجام میدهیم. حالا میخواهد این عادت، چک کردن مدام اینستاگرام باشد یا عادت مطالعۀ کتابهای مفید. مهم این است که عادتها نقش زیادی در زندگی ما دارند. برای رسیدن به هر هذفی ابتدا باید عادتهای خود را در همان مسیر تنظیم کنیم.
اگر قرار است کنترل زندگی خود را درست بگیریم، ابتدا لازم است که کنترل عادتهای روزانۀ خود را در دست بگیریم.
در همین زمینه
۶. تغییر ذهنیت
شاید تغییر ذهنیت مهمترین گام برای در دست گرفتن کنترل زندگی باشد. ذهنیت قربانی یا ذهنیت برنده فرق دارد. بر همان مبنا هم رویکرد ما فرق دارد. همچنین ذهنیت منفیبافی و پارانویایی با رویکرد مثبتاندیشی فرق دارد. رویکرد حل مسأله با رویکرد توهم فاجعه فرق دارد.
اگر رویکرد ذهنی خود را تغییر دهیم، به طور خودکار رویکرد رفتاری خود را هم تغییر دادهایم.
مهمترین، سختترین و زمانبرترین گام در راه رسیدن به هدفهای بزرگ همین گام تغییر رویکرد ذهنی است. مکتب شناختدرمانی در روانشناسی به همین نکته تأکید دارد که وقتی شناختی که از جهان اطراف دارید ناقص و توأم با خطا باشد، به همان نسبت رفتار شما هم شما را به بیراهه خواهد برد.
یکی از موانع در این گام، مقاوت فرد در مقابل تغییر ذهنیت است. حتی همین نکتۀ ساده که فرد بپذیرد منفیباف است یا ذهنیت غلطی راجع به موضوعی دارد زمان زیادی خواهد برد. هر چه زودتر به مرحلۀ پذیرش برسیم، به همان نسبت هم زودتر به راهحل خواهیم رسید.
چند اقدام ساده
- یادداشت روزانه داشته باشید. هر چه در ذهنتان میگذرد را به روی کاغذ بیاورید. بعد از مدتی برگردید و نوشتههای قدیمی خود را بخوانید. اینجاست که مچ خودتان را خواهید گرفت و متوجه خیلی از ذهنیتهای غلط خود خواهید شد.
- مطالعه کنید، حرف بزنید، گفتگو کنید و در یک کلام به ذهن خود خوارک بدهید. البته نه فقط اطلاعاتی که همراستای ذهنیت فعلی شماست. بلکه طوری گسترده بخوانید و گفتگو کنید که همیشه با افکار متفاوت و گاه متضاد هم آشنا شوید.
- افراد منفی را از اطراف خود دور کنید. به جای آن افرادی را برگزینید که چیزی به شما بیاموزند.
- از اخبار و اطلاعات منفی، خصوصاً از شبکههای اجتماعی دوری کنید.
در همین زمینه
- ای کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم …
- من و سگم بهش خندیدیم، ما و شبکههای اجتماعی
- ذهن پریشان، زبان پریشان، انسان پریشان
- خودباوری چیست و چگونه تخریب میشود؟
- سرزنشگر، تحقیر کننده، گربه نره و روباه مکار
- خود را به خاطر گذشتهتان تنبیه نکنید
- خودسرزنشگری، کمالطلبی منفی، ترس از آینده
- خلاصۀ کتاب ۱۷ دروغ و یک واقعیت
- مهمترین راز افزایش عزت نفس در بزرگسالان
- آیا مشکل اعتماد به نفس دارید؟
- چگونه بر اتفاقات بد گذشتهی خود فایق آییم؟
- ذهنیت قربانی و راهکار مقابله با آن
- انتخاب برنده بودن به جای ذهنیت بازنده بودن و قربانی بودن
- آیا به خودت افتخار میکنی؟
همانطور که میبینید بیشترین حجم مقالات این سایت را موضوع تغییر ذهیت و رفع موانع ذهنی به خود اختصاص داده است. من به طور خیلی جدی معتقدم تغییر ذهنیت و رفع موانع ذهنی واجبترین کار برای هر ایرانی است.
۷. آدمهای اطراف خود را تغییر دهید
از افکار منفی، ذهنیتهای غلط و موانع ذهنی گفتیم، اما نمیشود در مورد آدمهای مضر چیزی نگوییم.
به قول آنکه میگفت بگو یا که دوستی تا بگویم خودت کیستی. یا از آن بهتر:
با شش نفر شکستخورده دمخور شوید، شما هفتمی خواهید بود؛ با شش فرد موفق نشست و برخاست کنید، باز هم شما هفتمی خواهید بود.
برای به دست گرفتن سررشتۀ امور و کنترل زندگی، ابتدا آدمهای اطراف خود را تغییر دهید. دوستان و حلقۀ نزدیکان تأثیر شگرفی روی ما میگذارند. تأثیری که هیچ مانند دیگری ندارد.
گاهی تنهایی از داشتن دوستان و همنشینان منفی و مضر خیلی بهتر است.
در همین زمینه
۸. عملگرا باشید
دو صد گفته چون نیمکردار نیست
یا مشابه آن:
به عمل کار برآید، به سخندانی نیست
هزارتا کتاب راز موفقیت و فیلم آموزشی و چه و چه، بدون عنصر عملگرایی راه به جایی نمیبرد.
همانطور که در نوشتۀ «۲۱ دلیل برای اینکه چرا زبان انگلیسی یادنمیگیریم» توضیح دادهام، یکی از دلایل اصلی تماشاچی بودن است. در نوشتۀ «چرا قانون راز کار نمیکند» همین را گفتهام. نوشتن اهداف روی کاغذ، فکر کردن به چیزهایی که دوست داریم، زل زدن به فیلم آموزش مکالمه یا آموزش انتگرال، شنیدن ساعتها سخنرانی بدون عملگرایی نتیجهای ندارد.
معمولاً وقتی صحبت از عملگرایی به میان میآید، کلماتی مانند واقعگرایی، ایدهآلگرایی، کاملگرایی (perfectionism) و اهمالکاری (یا همان به به تعویق انداختن کارها) هم به ذهن خطور میکنند.
در این زمینهها هم به طور مفصل نوشتههایی را قبلاً منتشر کردهام. دعوت میکنم آنها را هم بخوانید:
در همین زمینه
- اهمالکاری چیست؟ انواع، علل و راههای درمان آن
- به تعویق انداختن کارها را با این دو روش ساده درمان کنید
- بعداً وجود نداره، بعداً آدم پیر میشه
- باشه بعداً انجام میدم و هیچ وقت انجام نمیدم!
- تا انجام ندهیم به جایی نمیرسیم
- چرا قانون راز کار نمیکند؟
- Seven Ways to Feel More in Control of Your Life
- How to Take Control of Your Life
- How to Take Control of Your Life with Better Boundaries
- How To Take Control Of Your Life
برای اطلاع از جدیدترین مقالهها، فیلمها و همچنین کدهای تخفیف در خبرنامۀ سایت ثبتنام کنید.
Photo by Brett Sayles from Pexels